جدیدترین محصول تام فورد میباشد که اینبار در نسخه ای بسیار مبهوت کننده و کاملا باوقار با رایحه ای بسیار سنگین و سلطنتی به جهان عطر عرضه شد.
این محصول که تولید سال 2013 میباشد در مقایسه با دیگر محصولات زنانه تام فورد دارای نوت بوی بسیار خاص و هیجان انگیز میباشد که در ابتدا رایحه بخور آن کاملا به چشم میخورد ولی با گذشت زمان رایحه ای ملایم ترکیب شده از بخور سرد، عسل، رز، لادن و عود کاملا و به وضوح پدیدار میشود.
تنها چیزی که میتوان درباره این عطر گفت ترکیب اکسیر گونه و کاملا هیجان انگیز و عجیب و غریب آن است که با ماندگاری استثنائی و خارق العاده بالای 20 ساعت و پخش بوی بالای 5-6 متر یکی از بهترین عطرهای جهان عطر را بار دیگر از برند دوست داشتنی و بسیار حرفه ای تام فورد به جهانیان معرفی کرد.
اطلاعات این ادکلن را میتوانید هم اکنون در سایت عطر افشان مشاهده بفرمایید .
برند | تام فورد |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2013 |
گروه بویایی | شرقی گلی |
کشور مبدأ | ایالات متحده |
مناسب برای | بانوان |
اسانس اولیه | لابدانیوم، سرو ، نارنج، گیاه وج |
اسانس میانی | رز ، یاس، دارچین ، روایح دودی، پاپیروس ، موم |
اسانس پایه | لوبان ، کهربا، وانیل ، سدر ، لابدانیوم، صمغ گیاهی ، عود |
برهنه شو. من لال هستم و تنِ تو تمامِ زبانها را میفهمد
عطری گرم شرقی عربی تند، بسیار فشرده خشک سنگین دارک، تلخ رزینی بالزام، دودی کندر، اسپایسی چوبی عودی فلورال عسلی بههمراهِ شایدهای شیرین! طعم کاملا تلخ'گس و رایحهای مضطرب رزینی امبری بخوری و حدودی همچون مرکباتِ چرب'تلخ و پاپیروس چوبی'خاکی که به اتمسفری تنباکویی زنجبیلی دارچینی مانند وارد میشود و در سرزمینِ تیرهی پچولی ریشخندی مضحک از خود بروز میدهد. برروی پایهای غنی'چسبناک از لابدانوم، چوب عود قرار میگیرد و لمسی از جریانهای فلورال عسلی که تفکر موم گون در سر دارد و در آخر چیزی که میماند حرارت است و امبر، دود، تلخی، تلخی، تلخی وَ یک خشکی تَرک خورده!
من با استشمام هربارهی این شَرنگ پارانوئیدتر از قبل میشوم و سوالی محزون و مهم که تام فوردِ غیرفبیولس چه تصویر و تصوری از دختر شرقی و بادقت دختر خاوری دارد؟ شاید سوالِ بهتر این باشد که چه دورنمایی از نیازهای یک دختر خاوری دارد!؟ آیا خیالاتش اینچنین است : دخترانی مدفون زیر چادرهای ضخیم و تیره که چهرهی خویش را زیر روبندهها مخفی میکنند و مچاله شده در پستوهای گرم و دود گرفتهی مطبخ عرق میریزند و با گریه برای خود آواز میخوانند. کسانی که حتی اجازهی شنیدن صدای خود را هم در همهجا ندارند. به دور از نور؛ به دور از آزادی؛ به دور از عشق؛ به دور از بوسه و شیطنتهای دخترانه تا به همیشه در دالانهای تاریکِ کاهگلی میمانند وُ همانجا میپوسند وَ صرفا همخوابهای آماده و لقمهای آبدار وُ گرفته شده برای مردانِ همیشه گرسنه هستند. زندهاند برای جَویده و بلعیده شدن! ماشینهای جوجهکشی که جز زاییدنِ نره غولهای شترسوار هیچ نفهمیدهاند. دخترانی که هیچ ندیده، نخوانده، نشنیده وَ لمس نکردهاند. که جز برقِ طلا! و بوی تلخ صمغی حیوانیِ تنِ مردانِ پشمکیِ صحراگرد هیچ نمیشناسند... اگر خیالات فورد [واقعا] چنین است پس باید برایش بنویسم، زرشک!!
آیا این رایحهی تن یک زن است؟ یا رایحهای که فورد خیال میکند یک زن خاوری باید استشمام کند و میفهمد؟ یا رایحهی تن زنی که هیچ برای خود نمیخواهد و فقط برای اغوای مردان زنده است. زنی که زن و زنانگی را نمیشناسد و تنها یک بُعد دارد. بُعدِ مردشناس! سیستم بستهی جذب رضایت...! آیا صرفا با یک گذرِتجربی و رفتاری آوانگارد در این عطر طرف هستیم و تمام اینها بدگمانی است؟ قطعا خیر. [ازنظرمن] دَک و پوزِ تام فورد هيچگاه به این تفکراتِ رادیکال نخورده، نمیخورد و نخواهد خورد! شخصا طرفدار عطرهای دارک، چرمی، دودی و تلخ برای دختران هستم و هیچ اصراری نیست مردها عطر گلدار و سرخ نداشته باشند. من خود هیچگاه جنسیت برای رایحه درنظر نمیگیرم و دوستدارِ شالیمارِ عالیجناب ژک گرلن هستم و دختری همین اطراف سودای شمارهی دو تاور را در سر دارد! نقطهی ثقلِ این جملات جزماندیشی، نئاندرتال بودن و تفکیک رایحه براساس جنسیت نیست. نقل چیز دیگر است که قطعا و حتما میدانم میدانید این آشوب ازبرای چیست. فردریک مال هم برای خاوریها عطر میسازد. زیر شدتِ رزگونهای جناب دومینیک روپیون زن و مرد سنگ قلاب وُ از خودبیخود میشوند. صاحارا نواغ عطر ناجورشدن اوضاع و زنده به گور کردن است. یک توهینِ تجملی. شبیه به سقوط قدیسهها در فیلمهای نمدار و پُر از آخ و اوخِ هالیوودِ نوین و برقراری امپراطوری خدایان نَر در آسمانها! خلاصه که زیر باتلِ طلایی و رایحهی صمغی این عطر فکر میکنم و فقط فکر میکنم رازی احمقانه نهفته است! خوشبین باشیم؟ بسیارعالی. پس یک ناآگاهی و عدم شناخت احمقانهتر نهفته است!
با احترام به طرفداران این عطر. آگاه باشید که همچنان بحث اصلِ رایحه نیست. بلکه پای ژرفانمایی یا بهاصطلاح پرسپکتیو تام فورد در میان است. دقیقا شبیه به همان که ذیل فبیولس یادداشت کردم!
نزار قبانی عزیز. ای کاش همچنان بودی. ای کاش بودی که پندارِ یک مردِ مردِ تماما شرقی را از زنِ زنِ تا زیرگردن شرقی نشان میدادی و باز مینوشتی. باز دگر بار مینوشتی : برهنه شو! ای کاش بودی تا بازهزاران بار مینوشتی : محبوب من! اگر در زندگیِ من نبودی. بانویی چون تو را خلق میکردم که قامتش چون شمشیر، زیبا وُ کشیده وَ چشمانش چون آسمانِ تابستان، زلال باشد. صورتش را برروی برگ درختان نقش میزدم و صدایش را بر برگ درختان حک میکردم. موهایش را کشتزاری از ریحان، کمرگاهش را از شعر وَ لب وُ دهانش را جامی عطرآگین میساختم. دستانش را، چون کبوتری که آب را نوازش میکند. اما محبوب من! چه کسی بسان توست؟ کجا خواهد بود؟ کجا؟ کجا؟
ای کاش بودی تا در این فصل تلخ بیشاعر. در این قمارکدهی ملعون که دستان ما درآن برای همیشه یخ زد چیزی مینوشتی...