نظرات | Rasoul Hoseiny
ترتیب نمایش
Purpose
لینک به نظر 10 خرداد 1404 تشکر پاسخ به سورنا مقدم
این هم یک وجه ماجرا است.
و شاید ترس اصلی از سرمایه گذاری همین باشد.
فرهنگ سازی کاری به شدت سختی است و نیازمند زمان.
بستگی دارد جامعه آنرا چطور ببیند...
اینکه فقط بوی بدی ندهد و عطر گرمی مصرف کند...
یا اینکه نه تنها بوی بدی ندهد کمی اصالت ظاهری هم داشته باشد..
اگر همه به همان اولی هم پایبند باشند من راضی ام.


1 تشکر شده توسط : محمدرضا  رابعی نیا
Purpose
لینک به نظر 8 خرداد 1404 تشکر پاسخ به محمدرضا رابعی نیا
سلام و عرض ادب جناب رابعی نیا
لطف دارید اما یک چیز رو فراموش نکنید..
امروز شرایط برای مردم ایران سخت است اما باز هم توجه کنید که در این مدت چند برند ایرانی لباس در همین جا و با همین شرایط اقتصادی که از قضا قیمت محصولاتشان هم کم نیست موفق شده اند...
همیشه خریدار هست
اگر نه که این حجم از ساخت و ساز در مناطق لاکچری تهران معنا ندارد...
و مسئله اساسی این جاست باید قیمت عطر منصفانه باشد تا به سبد نیازهای اکثریت جامعه اضافه شود..
اگر عطر لالیک با همین قیمت بالای ارز هنوز زیر سه میلیون است پس با قیمت پایین انرژی و مواد اولیه در ایران میشه عطری به مراتب ارزانتر تولید کرد اگر قیمت تمام شده یک برند اروپایی این است حتما ما هم میتوانیم تولید کنیم...اصلا رسالت باید همین باشد عطر با کیفیت متناسب با درآمد شهروند ایرانی اگر نه که به قول سقراط چه فراوان است آنچه بدان نیازی ندارم...
اگر نه که از لحاظ شرایط اقتصادی همه داخل یک کشتی هستیم بنده هم خود را آماده کرده ام که بعد از خرید آمواج کنایه هایی از پدر و مادر بشنوم اما چه کنم که عاشق دنیای روایح شده ام
2 تشکر شده توسط : Mahan سورنا مقدم
۱۹۷۳، جایی در آن‌سوی تنگه هرمز...
نیروهای واکنش سریع ایران با ۲۰ فروند بالگرد برای حفظ امنیت منطقه، راهی ظفار عمان شدند.
از آن روز، سلطان قابوس تاج و تختش را مدیون ایران می‌دانست.

اما آن لحظه هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد روزی برسد که محصولات برند آمواجِ عمان برای ما دست‌نیافتنی شوند...
حتی تصورش را نمی‌کردند که روزی عطری به نام «آمواج» وجود داشته باشد برای معرفی هویت عمان.
.
امروز آمواج فقط یه رایحه نیست؛ یک تجربه بصری، یک شیشه‌ی خاص، یک حس اشرافی است.
تو ایران کی جرات کرد واقعاً به یه برند عطر مثل یه اثر هنری نگاه کنه؟

اخیراً آمواج «پروپوس» را تست کردم؛ عطری ارزشمند است.
و من آن را خواهم خرید... اما نه به آسانی.

چیزی که تلخ و تأسف‌برانگیز است، این واقعیت است که محصولات عطری عمان برای ما، هر روز دورتر و سخت‌تر می‌شوند.

و سؤال اساسی اینجاست: چرا عمان توانست، اما ما نتوانستیم؟
مگر ما چه چیزی کم داشتیم؟

مگر نه اینکه مفاهیم لاکچری در دیگرجای دنیا را گاهی به سخره گرفتیم.
مگر نه اینکه گلاب و زعفران، در ساده‌ترین غذاها و آیین‌های ایرانی جا دارد؟
مگر نه اینکه دامنه‌های زاگرس و البرز، لبریز از گیاهان نایاب و معطرند؟
از بیدمشک و مرزنجوش گرفته تا گل ختمی، نعناع فلفلی، اسطوخودوس، گل گاوزبان، آویشن، بابونه، سنبل‌الطیب، شمعدانی عطری و کندر ایرانی...
هر کدام‌شان گنجی است برای عطری ناب و ریشه‌دار.



پس چرا باید با حسرت، به ویترین آمواج نگاه کنیم؟
چرا هیچ سرمایه‌گذاری جدی در این صنعت صورت نگرفته؟

اگر همان‌طور که در صنایع غذایی عمل کردیم، در عطر هم ورود می‌کردیم، حالا شاید نه‌تنها نیاز داخل، که صادرات منطقه‌ای هم داشتیم.
اگر توانستیم شکلات و بستنی دبی را با یک‌دهم قیمت و در چند ماه تولید کنیم،
با این طبیعت بی‌نظیر و تنوع گیاهی بی‌پایان ایران، چرا نتوانیم عطری بسازیم که هم شایسته باشد، هم در دسترس مردممان؟

در حال حاضر، تنها چند عطر سطحی و بی‌هویت از چند سلبریتی شده صنعت عطر ما که بیشتر برای نمایش و شوآف تولید شده‌اند... .

اما حقیقت این است که ایران پتانسیل بزرگی در صنعت عطر دارد.
و این ظرفیت همچنان منتظر توجه، سرمایه‌گذاری و نگاهی عمیق‌تر است...
8 تشکر شده توسط : Mahan سعید رضایی شوشتری
Rosa Nigra
لینک به نظر 15 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به Shaghayegh
سپاس فراوان از لطف شما!
1 تشکر شده توسط : Shaghayegh
Patchouli 24
لینک به نظر 15 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به مروت
سپاس فراوان!
کمترین وظیفه ما یاد از محمد ناظری بود کسی که هشت سال از جان و خانواده و دنیا گذشت و در خط مقدمها حضور داشت و بعدهم بیکار ننشست و در بدترین مناطق آب و هوایی ایران شب و روزش را گذاشت تا کمی مشتمان را پر کند!
ناظری دستهای خالی سهند و سبلان را دیده بود!و به افسوس خوردن اکتفا نکرد و پرشان کرد!
و در غربت هم شهید شد!
14 تشکر شده توسط : سوشیانت آماتور 2
"شما پنج دقیقه وقت دارید تا سکو را ترک کنید. هر اقدام دیگری غیر از تخلیه باعث نابودی فوری می شود"
این پیام فرمانده گروه رزمی برآوو خطاب به پرسنل سکوی ساسان در ساعت ۷:۵۵ روز ۱۸ اوریل ۱۹۸۸ بود.
سکوها مورد اصابت قرار میگیرند!
سهند ، جوشن و سبلان عازم میدان نبرد می شوند نتیجه اما تلخ است!مردانمان تا آخر می ایستند اما دستشان خالی است و غریب اند!
و غریب رها میشوند!
سالها بعد مردی به پهنه آبهای خلیج فارس خیره شده!
با غرور به سینه میکوبد و میگوید :
"اقتدار دریایی مال کشور عزیزمان ایران است و ما از اونها سوال میکنیم..."
اهل کری خواندن نبود!
چون سوابقش به تنهایی یک شاهنامه رجز بود...
گویی فاتح ساحل قسطنطنیه دوباره متولد شده...
و امروز دیگر غریب نیستیم...
او قبل از رفتن مبنای بازی را تغییر داده بود...

این عطر مناسب کسی است که آمده مبناها را عوض کند و بازی را تغییر بدهد...
شاید هر عطر دیگری این فضا را داشت مناسب بانوان نبود اما چون شخصیت بر جنسیت پیشی گرفته و تغییر بازی زن و مرد نمیشناسد میتواند مناسب بانوان هم باشد...
من فقط این عطر رو خریدم چون یک بوی آشنای ناآشنا از دوران کودکی ام بود اگرنه که بسیار سخت پوش است و همانقدر جذاب...
26 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور کیهان
Rosa Nigra
لینک به نظر 12 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به فاطمه فیضی
سلام و عرض ادب!
نظر لطف شماست!
سخت است که بتوان این شعر را خواند و حداقل اشک در چشمانمان حلقه نزند! حتی اگر مادر در قید حیات هم باشد خیالی که از پس ذهن ما میگذرد و تصوری که از روز درگذشت مادر شکل میگیرد زیر گلویمان را فشار میدهد و نفس کشیدنمان را سخت میکند...
به نظرم اون قسمت اخر شعر غم سنگینی داره که قلب رو مچاله میکنه!
شهریار مادر را دفن کرده و به خانه برگشته!خانه ای که دیگر چراغی ندارد...
باز آمدم به خانه چه حالي ! نگفتني!
ديدم نشسته مثل هميشه کنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود.
انگار خنده کرد ولي دلشکسته بود :
بردي مرا بخاک کردي و آمدي ؟
تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود اي واي مادرم...

باید گفت چقدر زود دیر میشود و چقدر باید قدر این گوهرهای نایاب را دانست!
خداوند همه رفتگان را رحمت کند...
23 تشکر شده توسط : Farnaz فرهاد
Rosa Nigra
لینک به نظر 12 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به سپهر
سلام و عرض ادب خدمت شما دوست گرامی!
ممنون از لطفی که به بنده حقیر داشتید!
6 تشکر شده توسط : هاشم پور مجتبی
او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
در باغ بيشه خانه مردي است باخدا.
هر صحن و هر سراچه يکي دادگستري است.
اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند.
اينجا کفيل خرج موکل بود وکيل.
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در باز و سفره پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند.
يک زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است...
انصاف ميدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي که مرد ، روزي يکسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يک چراغ روشن ايل و قبيله بود.
خاموش شد دريغ!

اگر مادر میتوانست عطر باشد!
اغراق کردم؟!
شاید!
ولی شاید هم بعضی بتوانند مهر گم گشته مادر را دوباره استشمام کنند مهری را که سالها پیش به دست سرد خاک سپرده اند!
وخوشا به حال افرادی که هنوز هم میتوانند دستان مادرشان را بو بکشند و هنوز بی نیازاند از هر عطر دیگری!
خداوند مادرهای در قید حیات را برای ما حفظ کند و از دنیا رفتگان را رحمت!
41 تشکر شده توسط : Farnaz Bizi
به نظرم مگاماره عطر خوبیه ولی نه برای خودت!
مگاماره عطر خوبیه برای یک رهگذر!در حد اینکه یه لحظه بو بکشی!
هر چیزی که از تعادل خارج بشه تبدیل به نقطه ضعف میشه.
پخش بو و ماندگاری فوق العاده زیاد یه معنی میده:
کلافگی خودت و اطرافیانت!
من 5 میل برای تست گرفتم و از خرید منصرف شدم!
راحت دو روز روی لباس ماندگاری داره!
قیمت هم که مشاهده میکنید وحشتناکه!



19 تشکر شده توسط : آماتور 2 امیر  ضیایی

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan