خونش را ریخته بوند...
میخواست سختی را بشکفد، باید میایستاد..
(نوشتهای از خواهرزادهام.)
امسال به گلهای حیاط، گل بابونه هم اضافه شد و حیات جدیدی بخشید؛ ظریف، زیبا و دلبرا؛ همچون عطر چلنجرز با بوی غالب گل عطری و فلفل.
باز به شیشه عمرم نگاه میکردم. تاریکتر از همیشه. بوی حیله میداد. درد امانم را بریده بود. رنگم به زردی میزد. باید جان تازهای بگیرم. آرام به آن نزدیک میشوم؛ جرئهای از آن مینوشم...
پ.ن:
نوشتهای از خواهرزاده عزیزم.
سپاس از جناب آرشیتکت عزیز، بابت معرفی این مخدر 🧡
دکانت تام فورد عود وود رو تهیه کرده بودم و بعد چندبار اسپری، در خماریش موندم تا دیدم جناب آرشیتکت عزیز، این کارو معرفی کردن و با اینکه الان سرماخوردهام و تازه یه روز هم هست که به دستم رسیده، دقیقن همونجوریه که توی صفحه عود وود درباره این عطر توضیح دادن.
به این رایحه اعتیاد پیدا کرده بودم و خداروشکر که جنسم جور شد 😄
بیآنکه دیده بیند، در باغ، احساس میتوان کرد
در طرحِ پیچپیچِ مخالفسرای باد
یأسِ موقرانهی برگی که بیشتاب برخاک مینشیند.
این فصلِ دیگریست که سرمایش از درون
درکِ صریحِ زیبایی را پیچیده میکند (شاملو)
30میلهای ارض الزعفران که در ماندگاری، غروب تا صبح دم رو همراهی میکنن. اما در پخش بو، خسیس و دیگران رو کمتر از یک ساعت اون هم از فاصله یکمتری در این بزم شریک میشوند و البته سمج در تک خطی بودن.
لبخند زد و دستامو گرفت
اما، توی خواب ...
(بخشی از ترانه حسین صفا برای اهنگ خواب که با صدای چاووشی اجرا شده)
پ.ن:
کم پیش میاد که چیزی تبدیل به بند و حسرت بشه برام
توی این چند سالِ نزدیک جز برای یک نازنین، حسرت دیگری به دل نداشتم
تا اینکه بوی این عزیز به مشامم رسید!
بعدِ حض و کیفی که از رایحهش بردم و چند ساعت گذشت؛ دفعه دومی که به سراغش رفتم، ناغافل با حسرت بوییدن و داشتن نسخه اصلی این عزیز همراه بود! :)))
بگذریم که چند روزی [البته هنوز هم گاهی] متعجبم از این اتفاق اما خب؛ اگر حسرتی هم باید به دل داشت بهتره فقط برای همون یدونه نازنین باشه ... :)))
پاییزِ پادشاه، جدا از خزون و تموم زیباییهایی که داره، برای ما و باغچهمون فصل شکفتن گلهای داوودی و رز عطریایست که مادر، کاشته و پرورش داده. غنچههای داوودیِ رنگارنگ که امسال از چند ماه قبل اماده بودند! [برای خودم عجیب بود] و انتظار پاییز رو مکشیدن تا شکفته بشن و رز عطریای که سرمستت میکند اما همچنان به یادت میاورد که هیچ بویی خوشتر از بوی آغوش مادر نیست.
خندههای ریزریز رز در خنکای صبحدم آغاز شده است. بهارنارنج دستان آغشته به بوی گلبرگهای خود را، آرام، بر سر گلها میکشد و آنها را نوازش میکند.
و کلاه از سر کودکِ یاس میافتد؛ هنگامی که به درخت لیموترش کنار خود نگاه میکند.
باز انگار، باد بهاری سلام دوستی را از جایی بسیار دور میرساند؛ دوستی تند و تیز؛ امّا با قلبی سرشار از حرارت و گرما. کلاغی از روی دستهای خشکیده درخت پر میکشد. انگار، جواهری ارزشمند یافته است؛ پر میزند و کهربا را بر منقار میگیرد و آن را داخل لانه خود میاندازد.
آری؛ من شاهد غوغای طبیعت بودم.
پ.ن: متنی از خواهرزادهی دلبندم که بسیار رایحهی CDNIM رو میپسنده
#آرماف کلاب د نویت اینتنس لیمیتد ادیشن Club De Nuit Intense Limited Edition
دِ تاکس از الحمبرا، تقدیم نگاه زیباتون
تند و شیرینِ کهربایی وانیلی و پچولی
بذارید به جای بیان نابلدانهی نت و روایح، تجربهی حسیم رو بیان کنم.
آفتابگردانهایی که خیره به شرارههای خورشیدند و زنبورانی در حال مکیدن شیرهی وجودشان. پیرمرد کشاورزی که در دوردست مشغول چیدن پونه کوهیست و در راه برگشت، چشمش به کندوی زنبوران عسل میخورد. با دستانی آغشته به عطر پونه، کندو را از گوشهی سنگ جدا میکند و کنار پونهها جای میدهد تا همراه خود به خانه ببرد و کام همسر عزیزتر از جانش را شیرین کند ...
آخرین خودنمایی خورشید در افق، در هم تنیدگی نیلگون و سرخی آسمون، باد ملایم اردیبهشت و دویدن میانهی مزرعه گندم ...
به پیشنهاد دکتر اسعدی عزیز و بعد از دیدن ریویوهایی ازش، برآن شدم که تهیهش کنم. ویژگیهای فنی رو به اهل فن واگذار و تنها به همین مقدار بسنده میکنم که بعد از یکی دو دقیقه، رایحه بسیار شفاف شده و تو رو در مزرعهای که به تصویر کشیدم به پرواز درمیاره و چند ساعتی هم در این گشت و گذار همراهیت میکنه. رایحه، هارد باکس، باتل زیبا و سنگین، درب مغناطیسی چرخشی و افشانه خوب، فراتر از یک کار کلون
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.