Filippo Sorcinelli - Symphonie Passion

اونوم سیمفونی پشن

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-36670
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : گلی چوبی مُشکی
عطار :
طبع : خنک
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2016
کد کالا : ATR-36670
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 15
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
750,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    3
  • نمی پسندم
    1
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    2
  • + 45 سال
    1
  • روزانه
    1
  • رسمی
    3
تعداد رای های ثبت شده : 20
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

«سفر در سفر. جایی به سمت شمال که آن را خاستگاه موسیقی می‌دانم. زیرا، تنها اگر باد خنک این رودخانه از پوست‌تان عبور کند، شما نیز می‌توانید مدعی شوید که موسیقی‌اش را شنیده‌اید. قدم زدن در درون این باد و به‌سختی پیش رفتن از بین سنگ‌هایی که با صداهای ناشناخته خراشیده می‌شوند و به‌‌آرامی ما را گرفتار وضعیتی گریزناپذیر می‌کنند. بداهه‌گویی تقریباً در شعله‌ها ناپدید است، گاهی هیچ استدلالی در قوی‌ترین واقعیات وجود ندارد...همانطور که همین بداهه‌گویی مهیج است، بدون اینکه احساسات این ذره و صوت عشق را نمایان کند، همانند عطری که دارد به خودمان نزدیک می‌شود، بادی دیوانه‌وار که در فضای توانمند و بی‌پردهٔ هنر در جریان است. موسیقی‌ای که با ارزش‌های واقعی و ذاتی‌اش مزین شده. زبانی احیاشده، گیاهی که ذهنی بزرگ می‌طلبد، درختی سخنور. این واقعیت آنی هر انسان است. سیمفونی پشن با همهٔ اعصار سخن می‌گوید، زیرا پیوندی ذاتی با سفر دارد...سیری در راه‌پله سنگی برج ساعت که دایره‌وار به سوی دالان بی‌کران احساسات بالا می‌رود، سیری که به‌شکلی شاعرانه نامی را منقوش می‌کند، نام کسی که آن آهنگ‌های فروتنانه و اعجاب‌آور و شگفت‌انگیز را می‌نوازد که در آن هر انسانی باید خود را بیابد تا از واقعیت خود آگاه شود. ماشین شروع به کار می‌کند و مشتاق است تا صوتی را تولید کند که پر از رایحه‌های خاکی چوب و آهن در بین دروازه‌هایی مارپیچی و در بین گوش‌هایی‌ست که در انتظار‌هارمونی پیش‌بینی‌نشدنی‌اند،‌هارمونی‌ای که آغازگر یک خیال است. این جهان موسیقی‌ست: تجربهٔ ذوق‌زده شدن از پوست، لبخند و دردمند شدن از اشک‌های سیاه. همچنانکه چوب سدر ثروتی شکوهمند و قدرتمند، و خاردار همانند برگ‌هایش را، می‌جنباند و به‌شکلی آهنگین غرق شدن در بوی مشک و چوب صندل را مجسم می‌کند. گذر از ترکیب اصلی وتیور، توأم با کشمران، در ترکیبی از فناوری نمادین باستانی و مدرن . این عطر آغازگر و خاتمه‌دهندهٔ کالکشن پشن گریگوری، هماهنگی رایحه‌های لیمو و گل صدتومانی، اتحادی بین واقعیت و ملاحت، و بین گسستگی و نوازشی اتفاقی‌ست. عطر سیمفونی پشن پژواکی عمیق در میان دروازه‌هایی‌ست که بلسان سیری‌ناپذیری را احاطه می‌کنند و پذیرای خمیرمایه‌ای طنین‌انداز می‌شوند. چشم‌انداز اثری مصنوع که دستخوش انقلاب ملودی‌های دست‌ساخته می‌شود، با ردایی معطر و با آگاهی از تحول و خیال، هرج‌ومرجی باشکوه، و مسامحه‌ای زیبا، تعالی‌دهنده و رنجاننده، که در شبکهٔ ایده‌های موسیقیایی ما را به بُعدی غیرانسانی انداخته که در آن هنر بی‌پایان است و به وابسته‌‌ای خلاصه نمی‌شود. صدای اقیانوس نشانی را در این عطر منقوش می‌کند، همچون قلم بر روی جعبه‌ای‌هارمونیک، که در آن مسیری برای گریز از ضعف‌ها بوجود می‌آید. جادوی «توقف جستجوی افکار» غالب می‌شود، خاطرات را به فراموشی می‌سپارد، و از مرز ابطال نفس فراتر نمی‌رود، بدون اینکه زیبایی را فرا بخواند، زیرا او خود زیبایی‌ست که ما را فرا می‌خواند. جادویی که تازه پیدا شده اکنون معطر شده: همه نوع بداهه‌گویی همانند انگیزه‌ای درونی که فرا می‌خواند، در حماقتی که فریاد می‌زند، در اشک‌هایی که لمس‌ می‌کنند، در سایهٔ غریزه و امیالی که در پس گردوغبار آرزوهایند» - نشریه برند.

برند فیلیپو سورچینلی
طبع خنک
سال عرضه 2016
گروه بویایی گلی چوبی مُشکی
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه لیمو ترش، گل صدتومانی
اسانس میانی خس خس ، کشمران
اسانس پایه مشک ، سدر ، چوب صندل سفید
نمره کاربران
Symphonie Passion-اونوم سیمفونی پشن
رایحه
8.6
5 رای
ماندگاری
8
5 رای
پخش بو
8.6
5 رای
طراحی شیشه
9.8
5 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (14 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
10
رایحه
8
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
چند روز بعد از جمعه ی هفته ی پیش درباره ی تستی که همون روز ها از این عطر داشتم متنی نوشتم، میخواستم مدتی سکوت کنم و بعد این متن رو بزارم اما طاقت نیاوردم.
عطر دل تنگی، این عطر، عطر حسرت خوردن و فیل یاد هندوستان کردنه.. اگر دوست داشتید بخونید
🍂🍂🍂
زمستان بود و او بی هدف به خارج شهر می راند.
نمی دانست مقصد کجاست؛ ساحل، در دل جنگل، بالای کوه ها و تپه ها.. نمی دانست.
تابلویی نظرش را جلب کرد، مال روستای کوچکی بود.
فرمان را چرخاند و محض کنجکاوی همیشگی اش به سمت روستای ناشناخته حرکت کرد.
همچنان بی هدف بود، نیم نگاهی به شالیزار ها و دشت ها نمی کرد، حتی به کلبه های کوچکی که با فاصله ای نه چندان زیاد در کنار هم قرار داشتند.
انگار آن چند سالی که به شهر آمده بود حسابی روحش را کدر کرده بود.
به مرکز روستا رسید، ماشین را گوشه ای پارک کرد و پای پیاده مشغول گشت و گذار در آنجا شد.
از عطاری ها، گل فروشی ها، نجاری ها... گذر کرد.
کافه ای قدیمی و خاک خورده نظرش را به خود جلب کرد.
دستگیره ی فلزیِ زنگ زده را کشید و در را باز کرد. انگار آنجا زلزله آمده بود! شاید هم سونامی!
به دقت جای جای آن کافه ی ویران شده را تماشا کرد. جای خالی تابلو های نقاشی، روی دیوار سایه انداخته بودند. میز و صندلی های چوبی بهم ریخته و بعضا شکسته شده بودند. سه لیوان دست خورده روی کانتر، و دو سه تا لیوان و قوری گل داری روی زمین پخش و پلا شده بودند.
چشمش به گیاهان درون شیشه ها افتاد. در خانه ی مادر بزرگش با آن ها دمنوش خورده بود. بهارنارنج ، بابونه، گل گاوزبان، چوبِ دارچین و زعفران، با برگ لیموی اضافه..
شور عجیبی قلبش را به تپش انداخت. پالتوی پشمی اش را از تن درآورد و کش موهایش را از سر جدا کرد.
به سمت گرامافون خاک خورده ای حرکت کرد که کنار قفسه ی بزرگی قرار گرفته بود.
به نظر آن جا قفسه ای پر از کتاب داشت که حالا از آن ها، فقط جای خالیشان باقی مانده بودند.
خاک صفحه ی گرامافون را با آستین لباسش پاک کرد و سپس موسیقی کلاسیک دلنشینی سکوت آن جا را در هم شکست.
گرما به سرتاسر استخوان هایش نفوذ کرد.
شاد شد، خندید و رقصید و آواز خواند.

La bohème, la bohème
Ça voulait dire on est heureux
La bohème, la bohème
Nous ne mangions qu’un jour sur deux
Dans les cafés voisins
Nous étions quelques-uns
Qui attendions la gloire
لا بوئمِ، لا بوئمِ
یعنی ما خوشحال هستیم
لا بوئمِ، لا بوئمِ
ما یک روز درمیان غذا می خوردیم
در کافه های اطراف
در کنار کسانی که
به دنبال بزرگی و عظمت بودند

چرخید و چرخید، سرش گیج و چشمانش سیاهی رفت.
غرق سرد روی پیشانیش نشست.
این بار با بغض لب زد:

En haut d’un escalier
Je cherche l’atelier
Dont plus rien ne subsiste
Dans son nouveau décor
Montmartre semble triste
Et les lilas sont morts
La bohème, la bohème
بالای یک راه پله
به دنبال کارگاه نقاشی می گردم
که هیچ چیز از آن باقی نمانده
به خاطر ظاهری جدید
مونمارتر به نظرم غمگین است
و یاس ها مرده اند
لا بوئم ، لا بوئم
...........
_چش شده؟
+اومدم خونه دیدم روی مبل افتاده، تب کرده بود و مدام هذیون می گفت.

  کاش اورا در آن روز به حال خود رها می‌کردند.
چرا که او فقط، فیلش یاد هندوستان کرده بود و دلش هوس شربت بهارنارنج...



[EDITED] 1401/10/23 11:38
22 دی 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : بهزاد معصوم نژاد محمود سلطانی
نگفتی!
تبش بهتر شد؟ آخر شربت بهارنارنج خورد؟ آن کافه چه شد؟
آری تبش خوب شده بود. شربت هم خورده بود. کافه را هم بازسازی کرده بودند.‌.
پس حالش خوب است دیگر.
از کدام گفته ی من این نتیجه را گرفتی؟ اصلا ماضی بعید میدانی یعنی چه؟
یعنی به کافه نمی رود؟
چرا می رود! تنها سیگاری دود می کند و به جای خالی دوستانش بر روی صندلی ها، خیره می شود. گاهنا، پرت و پلایی هم میگوید. میدانی، بیشتر می خواهد اظهار وجود کند. می خواهد بگوید: من هنوز هستم. آن ها رفته اند اما من هستم!
یعنی چه؟
ولش کن..
خب به چه فکر می کند؟
به غمنامه‌ای که خبر از شادی می‌دهد و یک شادیِ نخ‌نما که دوست دارد تاهمیشه بی‌خبر باقی بماند. به ملودیِ مرثیه مانندی که بی‌تفاوت نسبت به حال و بی‌خیالِ آینده، از اولین گام تاآخرین نت ش در مفهوم گذشته تزریق می‌شود.
نفهمیدم چه شد.
ولش کن..
یعنی همه ی آن روز ها و لحظات، پوچ بوده اند؟
چه میگویی نادان! آن ها واقعی ترین لحظاتِ او بودند.
نمیفهممت!
گفتم که! ولش کن.
03 اسفند 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : بهزاد معصوم نژاد امیر علوانی

سلام و احترام خدمت دوستان خوبم:
Symphonie Passion از برند اونوم و هنر دست سورچلینی ، کاری چوبی - مشکی و نیمه فلورال با رایحه ایی زیبا و حزن انگیز که حالاتی فلزگون رو از خودش به نمایش خواهد گذاشت.
آغازی به غایت آروماتیک از ترکیب روایح گلی و سیتروسی که بلافاصله درگیر وتیور و کشمران میشه و حسی چوبی و خنک رو به مخاطب القا میکنه.
رایحه ایی آشنا و دوست داشتنی که نزدیک ترین حس رو به لالیک انکر نواغ داره. رایحه ایی دارک و مجذوب کننده که کمی فلزی و فلورال شده. حضور شفاف و تازه لیمو کاملا محسوس هست که لذت بوییدن رو دو چندان میکنه.
رایحه عطر تلاطم خاصی بین غم و شادی داره و مرتب از فضایی گلی- فلزی و سیتروسی به فضایی دارک و چوبی در حال جابه جایی و تغییر هست. این حالت تا میدل نت کار ادامه داره و زمانی حدود یک ساعت رو سپری خواهد کرد و با شروع مرحله آخر و درای داون کار حالتی نیمه خاکی و مخملی از مشک با رگه نازکی از نت های چوبی فضای کلی کار رو دربر میگیره.
به مثال قطعه ایی موسیقی که با آکورد ها و پاساژ های مختلف . گاه سرخوش و شاد و گاه غمناک و حزن انگیز خودش رو نمایش میده و در آخر با قطعه ایی ملوس و گوشنواز کار خودش رو به اتمام میرسونه.
فضایی که شخصا برای این کار در نظر میتونم بگیرم به مثال حالتی غمناک در یادآوری خاطرات تلخ و شیرین برای یک عاشق شکست خورده در رسیدن به معشوقش هست که غم دوری و نرسیدن همیشه ذهن این عاشق رو درگیر کرده.
کاری هست عمیق و ظریف که میشه تو خلوت خودتون کلی باهاش عشق بازی کنید ولی علی ایحال برای پوشیدن و خوشبو بودن در خارج از تنهایی هم کار خودش رو بلده و تقریبا خوش پوش و همه پسند عمل میکنه.
شفافیت نت ها و عناصر به کار رفته، بسیار خوب و با کیفیت هست و ماندگاری خوب به همراه پخشی متوسط ماحصل دست رنج جناب فیلیپو در این کار هست.
سلامتی و نشاط رو برای همگی آرزومندم.
02 مرداد 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : امیر علوانی nazanin

عهدشکنی و نقض؛ بازگشت به باهم بودن‌های خودآزار. تماشای دوباره‌ی کالسکه‌ی نیستی. محزون و گرفته با خود مرور می‌کنی که ای‌کاش ژرفای 'دیگر به سراغت نخواهم آمد' را بهتر درک می‌کردی و تا به‌آخر دستی نبود تا صورتت را نوازش کند. اما تو سربه راه نشدی، نمی‌شوی و نخواهی شد! گیج و سراسیمه در خانه به دور خود می‌چرخی و گاها با اضطراب به سه جانور عجیب و نفرین شده که پنج شبانه‌روز بدون حرکت برروی میز چوبیِ کنار پنجره رها شده‌اند نگاه می‌کنی. آن‌ها دائما در مورد ترس‌های تو با هم پچ‌پچ می‌کنند...! در شکستی سرخ از زمان ناگهان می‌فهمی دیگر از سنگینی و کرختیِ غمباری که نسبت به او داشتی خبری نیست. وسوسه. وسوسه. وسوسه‌ی کشنده‌ای که در جهانت سرفصل تازه‌ای برای 'ابتلا' ایجاد کرده و خلاصی ندارد. این ضحاک قصد جان تورا کرده. دوست داری از دستان آدمخوارش فرار کنی. ولی لعنتی رهایت نمی‌کند. این گردنکشِ نافرمان طعمه‌ خود را تا سر حد مرگ پیش می‌برد و خود دوباره به او زندگی می‌بخشد. هنر؛ این مخدرِ شریرانه که حتی تارهای صوتی تورا به بزم خراش بُرده. تسلیم می‌شوی و چون خوابگردی بی‌اختیار؛ تسخیرشده به دست تپش‌های بنفشِ خیال، به‌دور از آفتاب مانند خون‌آشامی ترسان از نور، دوباره روانت را آغشته به جنونش می‌کنی. و این‌چنین فصلِ تا بی‌نهایت مبتلا بودن آغاز می‌شود.

آخرین برخورد؛ سیمفونی پشن. هزار و ششصد و پنجاه و پنج روز قبل در صبحِ نمدار و جان‌فرسای یک پاییز زرد به پیرزنی بسیار بیمار و خمیده خبردادند که فرزندِ پسرت امروز صبح به‌دنیا آمد. او مدت‌ها در سکوتی خانه‌سوز و رکودی مغموم رها شده بود ولی پس‌از شنیدن آن خبر لبخندی زد که حجمی دلتنگ از گریه را در خود پنهان کرده بود! توگویی می‌دانست آن خبر آبستن دیدار نیست. پیرزن هفتاد و دو ساعتِ بعد بی‌صدا غیب شد و تا به امروز دیگر خبری از او به گوش هیچکس نرسیده! فرزندِ پسر که امروز راه رفتن آموخته هیچگاه باخبر از آن لبخند نمی‌شود و احتمالا به کسی مادربزرگ نخواهد گفت! بله. سیمفونی پشن عطر خندیدن به‌وقت مرگ است. غمنامه‌ای که خبر از شادی می‌دهد و یک شادیِ نخ‌نما که دوست دارد تاهمیشه بی‌خبر باقی بماند. و سرانجام می‌فهمی بی‌خبری بهترین خبرِ ممکن است! ملودیِ مرثیه مانندی که بی‌تفاوت نسبت به حال و بی‌خیالِ آینده، از اولین گام تاآخرین نت ش در مفهوم گذشته تزریق می‌شود... غباری محزون از وتیور دودگرفته‌ی بی‌پناه و سدر رنجور که به‌شکلی عجیب [برای من] تا استخوان در آکوردی اسپایسی نفوذ می‌کند. شمایلی فلورال پژمرده رزگون فلزی نیمه پودری سیتروسی (شبیه به پوست تلخ لیمو) به‌خود می‌گیرد و با توهمی نیمه سوخته مصنوعی و شبه اگزوتیک از چوب در اتمسفری تقریبا خشک'سایه‌دار'مه‌آلود و سردابه مانند رها می‌شود. و همه‌ی این‌ها درکنارهم بستری می‌سازند برای رجوع به گذشته. لمسِ حس‌های نمورِ از دست رفته. بوییدن تمام جاهای خالی... این عطر در آغاز یادواره‌ای مرموز و غمگین است برای جوهر سیاه لالیک و چه خوب که اینطور است! می‌گفت بمان مادر... باران می‌شست و می‌بُرد خاطراتِ تلخ را ازتن او؛ به آب روان می‌سپرد نامه‌ی برمی‌گردم حتما را! بوی آزادی از طلسمِ لحظه را می‌دهد. از همین کتگوری می‌توان به واندروود کام د گغسون شاهکار آنتون لی نیز اشاره کرد. این یکی هم سراسرش تیرگی، سوختن و نساختن است...!!

در اوایل قرن بیستم مارسل دوپغی marcel dupre آهنگساز و نوازنده‌ی اُرگ فرانسوی چهار ملودی به نام‌های نجات‌دهنده‌ی همگان، همه‌ی مومنان، عاشقانه می‌پرستمت و stabat mater dolorosa (اشاره‌ای است تاکیدی به یک مناجات یا سرود خاص مربوط به قرن سیزده که به آزار و رنج مریم مادر عیسی می‌پردازد) را بداهه‌نوازی کرد. دوپغی آن چهارقطعه را روایت‌گر زندگی عیسی می‌دانست و بعدتر آن‌را تحت‌عنوان سیمفونی پشن نام‌گذاری و اسم چهاربخش را هم به 'جهانی منتظر منجی' 'ولادت' 'مصلوب' و 'رستاخیز' تغییر داد.

سورچینلی نام این عطر را از همین قطعه‌ اخذ کرده و ماهیت رایحه حاصلی است از برون‌گراییِ حافظه‌ی بویایی عطار از آن‌چه در کلیسای سان ویویان saint vivien واقع در روئان فرانسه rouen به‌هنگام نواختن ارگ به مشامش رسیده! دقیقا همان سازی که بارها توسط خود مارسل دوپغی هم نوازش و نواخته شده. هنرمندان عاصی و رادیکال به‌راستی که دیوانه‌اند...

به‌هرروی ازنظرمن اثر آنچنان متمایزی نیست اما قطعا و حتما علاقه‌مندان به فیلیپو سورچینلی این عطر را نیز دوست خواهند داشت. چه‌بسا زیبا و قابل تامل هم هست و چه‌بهتر که گرسنگیِ اثر از پس‌زمینه‌ی فکریِ غنی و کاملا اموشنال تغذیه و سیر می‌شود. عطری دوست‌داشتنی‌ و نیمه کمیک برای بی‌نهایت بوییدن و هرگز نخریدن! فرزندی نظرکرده که به‌دنیا آمده برای تحریک لذت‌های ناتوان...
22 خرداد 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : Rezvani امیر علوانی
جناب مسیح قلم شما و تفسیر شما منو برد به اولین درکم از این عطر

.
.
.

یه شب تابستونی … در حالی که تهران همچنان در هیاهو بود
خوب میدونی صبا مکان خاطره یعنی چی؟ من سکوت کرده بودم
.
.
.
این دفعه اون اپیک همیشگیش رو نزده بود! بوی دیگه ایی می اومد بهش گفتم نکنه همینه عطری که تنهایی میزنی .
.
.
.
با نگاه پرسگر و حزین و با سکوتی که نت های این عطر شکسته بودش

و در نهایت
اندوه !

اون شب گذشت .. از اون سکوت هم گذشت
چند ماه بعد
پست چی در زد در بسته رو باز کردم
نوشته ایی از میانه ی اردیبهشت ماه ان سال ؛
از دیده برفت اما از دل نه ،
برای صبا
به همراه دست ریزی از این عطر کمیاب …

……….

« بله. سیمفونی پشن عطر خندیدن به‌وقت مرگ است. »
غمنامه‌ای که خبر از شادی می‌دهد و یک شادیِ نخ‌نما که دوست دارد تاهمیشه بی‌خبر باقی بماند. و سرانجام می‌فهمی بی‌خبری بهترین خبرِ ممکن است!

ملودیِ مرثیه مانندی که بی‌تفاوت نسبت به حال و بی‌خیالِ آینده، از اولین گام تاآخرین نت ش در مفهوم گذشته تزریق می‌شود..

بوییدن یک خالی!

تمام.
12 دی 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : حکایت دوست مسیح بسته شده

9
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
در نگاه اول شاید شیشه این اثر جلب توجه کنه.
چیزی که از ظاهر پیداست، سیگنال هایی رو میبینم که سیاه و برجسته روی شیشه شکل گرفته و کدر بودنش فضای کلی عطر رو بازگو می کنه.
فیلیپو انگار در این اثر چند نت بیشتر در اختیار نداره و همچون نوازنده ویولنی میمونه که سعی و اصرار به نواختن نت های بم رو داره و توالی گام ها دائما تا حدی بالا و پایین میره و میل به بم شدن داره.
وتیور و چوب سدر بیس اصلی این موسیقی رو تشکیل میدن و پئونی همچون گل نیمه سوخته ای سعی داره این موسیقی رو همراهی کنه و زمزمه هایی ازش شنیده شه و با همین منوال تا اخر پیش بره.
لیمو نقش اکولایز کردن تمامی نت ها رو در بر داره و همینطور که پیش میره در فضای کلی عطر بویی مانند برگ درخت حس میشه که گاهی این برگ ها با نسیمی از تنه درخت به زمین می ریزند.
نوازنده سعی داره همین اثر رو تا آخر ادامه بده و به شکلی لوپ وار و ممتد این خط رو طی کنه و انگار در قسمت اول نت های این موسیقی علامت تکرار تعبیه شده و هیچ پایانی هم براش در نظر نمی گیره آهنگساز این اثر!
گاهی با یادآوری خاطره ای اوج می گیره و گاهی فروکش می کنه. مثل فرکانس های روی شیشه...
گاهی حس میشه نوازنده اجرای بداهه ای رو در نظر گرفته با اینکه قدرت نوازندگیش رو همه میدونیم!
شاید کاری مثل اوپوس من رو یاد خاطره ثابتی بندازه با اون همه حجم نت های استفاده شده اما این کار با وجود نت های کم
و فضای به ظاهر ساده، من رو به یک فضای بزرگ مانند یک تالار و جلوی یک ارکستر عظیم میذاره.
ارکستری پر از خاطره ...
همونجا که سمفونی شکل میگیره ....
سمفونی که در ذهن یک فرد غم زده که دائما در حال زندگی با خاطراتشه.
و نوازنده خود اونه.
_______________________
این عطر امضا من خواهد بود اما متاسفانه هنوز موفق به تهیه نسخه اصلی نشدم ... به همان دلایل معلوم... :)
09 اسفند 1398 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : امیر علوانی رضا قهرمانی

به بهانه گران شدن عطر
عطرهايتان را به اتمام نرسانيد به جايي برسانيد كه نگاه كردنش سرحالتان بياورد و چشمك هاي بي منظورش خاص شود برايتان ...
به جايي كه ته مانده اش وقتي كنارش هستيد براي بيرون پريدن عجله داشته باشند تا رايحه ميليوني تلخ به نظر نيايند...
عطرهايتان را به جايي كه خريدنشان خلق تان را بد مي كند نرسانيد تمام كه نكنيد لا اقل كنار خودتان داريدش...
به آخر كه برسانيدش ، در حسرت دوباره خريدنش اسمش هم از زبانتان مي ماند...
10 شهریور 1397 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط :  Someone Out There Saba  علیرضا ر

با سلام خدمت شما دوستان عزیز
از دوستان عزیز و ایکاروس محترم خواستارم درباره نگهداری از کلکسیون ادکلن اطلاعات جامعی در اختیار بنده قرار دهند ممنونم
01 شهریور 1397 پاسخ تشکر

سلام دكتر جان خوشحال شديم ،چند تا كار شاخ معرفي كنيد تست كنيم اقلاً، خريد كه نميتونيم بكنيم!!!
30 مرداد 1397 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : إرن فاست azi

ایکاروس جان سلام و عرض ادب..خیلی خیلی خوشحالم که برگشتید دکتر..
29 مرداد 1397 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 azi

سلام
خوشم میاد نظرات ما به پشیزی ارزش نداره
28 مرداد 1397 پاسخ تشکر
پاسخ مدیر : با سلام و احترام
با ارزش پوزش نظرات با کمی تاخیر تایید شد.

امیدوارم *سلطان عطر بازهای ایران و توران* هم برگردد از نظرات ایشان من در اینجا خیلی استفاده کرده ام
28 مرداد 1397 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : complihanicated ‌آرش

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟