2 ماه پیش 9

Vintage

یه عطر بسیار خوب و باکلاس...........متین و نجیب......با اصالت..........یکی از بهترین گزینه ها برای پوشیدن با کت و شلوار و لباس رسمی.......پخش مناسب برای همین مناسبت ها  ...........یه جنتلمن متشخص که وقتی نزدیکش می شی بوی عطرش رو حس می کنی............برای بوییدن این عطر شما باید به اون نزدیک بشید.............مرد متین و محترم قصه ما نیازی به جلب توجه دیگران نداره.............یه انتخاب خیلی خوب  برای شب نشینی ها و دورهمی های خانوادگی ................تا دو سه ساعت پروجکشن مناسب و  airy  داره .....ماندگاری هم حدود پنج تا شش ساعت....یه عطر عالی برای مردهای بالای سی سال !


[EDITED] 1402/11/13 11:43
Vintage
کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 ماه پیش

به به تخته نرد !

پدربزرگ ام ۱۷ سال همراه و با شراکت علی آقای جاویدان ( که در گوگل اطلاعاتی از وی هست ) در کرمانشاه قمارخانه ی تخته نرد داشتند !

فقط اعضاء مجاز بودند به ورود !

سناتورها ، تیمسارهای ارتش و ژاندارمری ، نمایندگان مجلس ، قضات ، وکلای رده ی بالا ، تجار بزرگ شهر و عده ای از خوانین قدیم !

میدانستند پولها به چه مقصدی میرسد و ازین باب رضایت کامل داشتند . سخی هر شب با یک گونی اسکناس به منزل می آمد لیک حتی یک برگ اش را نگه نمیداشتند ! یکی از دعواهای وی با مادربزرگم بر سر همین بود . آن زمان دستگاه شمارش اسکناس نبود . باید با دست شمرده و مرتب و دسته بندی میکردند طبق لیست سخی برای فقرا . و سپس همراه علی آقا پخش میکردند . یا می آمدند درب منزل و میبردند . مادربزرگم میگفت انگشتان ما زخم شده بود ازین کار :)

برای نظامیان ممنوع بود لیک چون سخی از دوستان نزدیک رضاخان بود در کرمانشاه با وجودیکه رئیس سررشته داری ی لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه بود با وی کاری نداشتند :)

یک بار رئیس شهربانی ( که تنها او را راه نمیدادند ) نقشه ای کشید برای دستگیری ی سخی توسط معاون اش که بیچاره تازه از تبریز به کرمانشاه منتقل شده بود و از همه چیز بی خبر بود و داستان عاقبت کار جالب بود . با کسر دو درجه منتقل اش کردند بندر عباس ! داستان اش شنیدنی ست :)

سخی خود شده بود وکیل آن تبریزی ! گفته بود این میهمان ماست و بی خبر و بی تقصیر است . او را نگه داشتند قضات ارتش و قضات دادگستری اما ترتیب فرمانده اش را دادند !

میدانی تخته چند بازی دارد ؟

شش بازی . نرد ( روش قمارخانه ای ی تخته ) ، تخته ، گلبهار کوتاه ، گلبهار بلند ، محبوس و بی تاس ( اختراع سخی )

یک بازی هم خود سخی اختراع کرد که بدون تاس است و برای شبهایی ست که همه خوابند و میخواهید بدون سر و صدا بازی کنید ! سخت است و شیرین .

به خیلی ها آموزش داده ام . من کلاس دوم دبستان با دوستان پدرم بازی میکردم :)

پدرم تنها شاگرد پدربزرگم بود و الحق استاد بزرگی بود در تخته ! و من هم تنها شاگرد پدرم :)

خود بازیهای تخته هم روش های گوناگون دارد در بازی :

انگلیسی ، عثمانی ، هندی ، کردی و روشی که به سامورایی معروف شده !

تخته را عثمانی اختراع کرد و ابتدا سه خانه داشت بجای شش خانه با یک تاس . سپس به ایران آمد و بوذرجمهر آن را به شش خانه و دو تاس تغییر داد و وقتی به عثمانی برگشت گفتند : این عالی ست و لسیار بهتر و کاملتر است !

سپس به همه ی دنیا صادر شد .

از شطرنج بسیااار کاملتر است در فلسفه !

زیرا تقدیر هم در آن دخیل است که در شطرنج نیست !

از نظر من زیباترین بازی ی جهان است !

اتفاقا چند شب پیش در باغ یکی از دوستان دعوت شدم چون چند تن از اساتید تخته حضور داشتند !

تا صبح رهایم نکردند :))

متعجب شده بودند از اطلاعات زیاد دنیای بزرگ تخته نرد که بی خبر بودند !

صبح به زور از چنگشان فرار کردم :))

این هم تصویر جالبی بود .

زنده باد

استاد سخی عزیز معلومات شما در همه زمینه ها رشک برانگیزه......ادبیات ، فیلم ، فلسفه ، عطر و حالا هم تخته نرد.....راستش دیگه تعجب نمی کنم از اینکه می بینم در همه موارد اطلاعات دارید...........اگه کم توضیح بدید علامت سوال برام پیش می آد.................خداوند روح همه رفتگان رو بیامرزد..........من جمله درگذشتگان شما...........

کامبیز عزیز نمی شه که منال کرمانشاه باشی و علی آقا رو نشناسی !!!! .........خداوند رحمتش کنه.............من ایشون رو از نزدیک ندیدم ولی پدرم خیلی از مردونگی ش تعریف می کنه چون چند بار با هم برخورد داشتند ......البته خوب اون زمان کرماشان کوچیکتر بوده و نهایتا از سرچشمه بوده تا تیمچه و چنانی......اینه که خیلی ها همدیگه رو می شناختند و می دیدند..........داش علی هم مرد بود ، هم لوتی ، هم مشدی و هم پهلوان.............

اگه داش آکل صادق هدایت فقط توی کتابها و فیلمها پیدا می شه .........علی آقای شهر ما از گوشت و خون و استخون بود و پیرمردای شهر هنوز هم باهاش خاطره ها دارند........

ما هم بچه بودیم با دوستام می خوندیم : 

علی آقای جاویدان ..........سیول مشکی پالاوان 

فره توامت اسا سخی ............پیاوتی فقط خوت اسا گیان !!!!!!!

افتخار دادید همشهری باصفا !

دانیال
دانیال
2 ماه پیش

ملقب به پوست ماری ... دو باتل استفاده کردم ازش حدود ده سال پیش...حالا جالبه تو هوای گرم و مرطوب هم استفاده کردم...عجب عطری!

واقعا عجب عطریه دانیال جان...... خدا قوت برادر ، شما کلکسیون به این بزرگی داری چطور تونستی دو بطری از این معجون رو  تموم کنی ؟ ......این خودش نشون میده که  چه عطر خوبیه !.........دم شما گرم...........وینتج بلند عالی داره ......دارک ربل هم خیلی خوبه از این برند ...........در کنار آرتیزان پیور !

دانیال
دانیال
2 ماه پیش

بله کاملا درسته ولی متاسفانه بحث پخش و ماندگاری آدم رو کمی غافلگیر میکنه

کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 ماه پیش

واو !!

چه سوپرایزی :))

پس چرا من نفهمیدم ؟؟

در گوشه ی ذهن ام هست که گفته بودی در تبریز زندگی میکنی . اما چه ربطی دارد ؟ مثل من که اصفهان زندگی میکنم ! 

من به همه میگویم خنگ ام هیچ کس باور نمیکند :))

عجب ! چه افتخاری همشهری ی عزیز من :)

چه خوب ! معلوم شد که چرا دوستت دارم ! 

بله . خدا رحمتشان کند . مدتی بعد از مرگ سخی رفت ! مدتی بود هر دو میگفتند : تمام شد ، باید بریم !

دنیاشان بعد از سال ۵۷ نابود شد . طاقت نیاوردند !

شاید روزی کتابی از خاطراتشان نوشتم . خاطراتی که هیچکس خبر ندارد !

۱۷ سال در میدان جوانشیر با هم بودند . علی آقا خواستگار یکی از دختران سخی بود . در مراسم خواستگاری سخی موافقت کرد . حین خداحافظی علی آقا دست دختر سخی را بوسید و گفت : من همه ی عمر غلام تو خواهم بود . سخی با ناراحتی گفت : چه کس به تو چنین اجازه ای داد ؟ بروید بیرون !

هر چه خواهرهای علی آقا آمدند و رفتند و قرآن آوردند و علی آقا عذرخواهی کرد و... سخی موافقت نکرد !

عاقبت آن دختر را به خواستگاری داد که قهرمان جهان شد در کشتی و او را با جیپ در شهر گردانده بودند .

علی آقا عاشق سخی بود . حتی این اتفاق دوستی شان را مخدوش نکرد و ادامه دادند . چیزی محکم این دو را متصل کرده بود که همانا مردم بودند .

خاطرات بزرگترین های شهر کرمانشاه که همگی عضو بودند در آن محل در میدان جوانشیر ! کتاب بزرگ و خواندنی ای میشود :)

خب ، خوشحال شدم . باعث افتخار بود :)


[EDITED] 1402/11/15 09:59

عجب داستانی ! ...........خیلی جذب شدم استاد........دم شما گرم با این خاطره قشنگی که تعریف کردید ........محله جوانشیر !!!!! من همین جا متولد شدم ............مدرسه ما کنار مسجد بوتراب آل آقا بود ، به اسم مدرسه حسینعلی گویا...........شاید بشناسید ! ........نزدیک مدرسه رازی و کزازی ........تاریکه بازار......نان برنجی داغ و روغن حیوانی کرمانشاهی........نان خرمایی و نان شکری داغ.............گیوه و گالش کرمانشاهی ( کلاش ) ........لباس های رنگارنگ زنانه ......بوی میخک .........چه دورانی بود واقعا .........یادش بخیر !

چه چیز رو نفهمیدید استاد ؟ من متوجه نشدم .............خوشحال می شم روشن بفرمایید چه چیزی رو نفهمیده بودید که بعد متوجه شدید.....فدای محبت شما استاد عزیز و با صفای عطرافشان .

کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 ماه پیش

این که شما کرمانشاهی هستید را :)

این را نفهمیده بودم !

و بله . تاریکه بازار ! اتفاقا یکسال از دوران دبیرستان را در دبیرستان مرحوم کزازی گذراندم !

کزازی ی بزرگ !

از شریعتی ( پهلوی سابق ) می آمدم تا آنجا !

عزیز من اید شما

استاد سخی عزیز همه شما رو اینجا به علم و فضل و سواد می شناسند.....هیچ شکی هم در این نیست.........ممنون که دانش باارزش خودتون رو بی دریغ با بقیه به اشتراک می گذارید........شریعتی ............پاساژ سریری .........عطرفروشی های پاساژ عدالت ...........به به !

شما هم عزیز همه ما عطرافشانی ها هستید استاد سخی !

John Varvatos Vintage
برای ثبت نظر لازم است وارد سایت شوید و یا در سایت ثبت نام کنید
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟