نظرات | سلطان عطربازهای ایران و توران
ترتیب نمایش
سر میرداماد دم اسکان ایستاده‌ام، با ساعتِ صفحه بزرگ جرجو آرمانی و نیم‌ پالتو مشکی گوچی برای خودم یک پا دن ویتو شده‌ام. لیوان قهوه‌ام را مزه مزه می‌کنم، تلخی‌اش خوشمزه است. برای روزهای سرد امروز یک روز سرد است. ماشین‌ها شیشه‌هایشان را بالا دادند. هر دختری رد می‌شود یک ‌نگاهی می‌اندازد به این پسر خسته ایستاده سر میرداماد. 

دلم می‌خواهد بلک بری پاسپورت از جیبم در بیارم به ایکاروس پیام بدم پنج فرمانیه آوارگی سرزمین ندارد شتاب کن یهودا شتاب کن وقتی که قرار است توی آینه چشم بیندازی ببینی پیر شده‌ای آدمی‌زاده اسیر دیوارها نیست آواره این چشم‌های لعنتی‌است که از یاد نمی‌رود هرکجا آواره‌ای هست در نزدیک‌تر فاصله‌ای زنی دارد به سیگارش پک می‌زند و گردنش را می‌مالد و مدت‌هاست که آرام گرفته در تلخی رفیق! 

داریم حبس می‌کشیم توی تمام غربت‌های جهان رفتن انتخاب نیست معامله است دست دادن با مرگ است در خیابانی به نام ولی‌عصر زن و مردی که سایه‌هاشان دارند با هم پچ‌پچ می‌کنند رفتن تخت‌خوابی‌است وسط غسل‌خانه‌ای اساطیری که سفارش نداده‌ای نوبتی‌است و باید که دراز بکشی دارند درازمان‌ می‌کنند انتخاب نکرده بودیم انتخاب‌مان کردند ما قرار بود نویسنده باشیم فقط ... کجای  ِ جهان ایستاده‌ایم؟

آثار اندی تاور نه نیش هستند و نه دیزاینر بلکه ایندی نیش یا همان آرتیسان عطرهای موزه‌ای و عطرهایی به شدت هنری پیشنهاد می‌کنم قبلش کلی عطر اینسنی بود کنید داشته باشید حیفه بدون داشتن تجربه در مورد اینسنس یک ضرب به سمت کارهای تاور بیایید که کلن ضد عطر هستند چون درجا ازشان دلزده می‌شوید عطرهای تاور عطرهایی نیستند که بزنید برید پارتی یا حتا دیت عطرهای تفکر هستند باید بزنید بشینید فکر کنید گریه کنید کتاب‌های نیچه و صادق هدایت بخوانید فیلم‌های دیوید لینچ ببینید من که خیلی دوستشان دارم و این هیچ مزیت و برتری ندارد یه عطر چرک خاکستری دل مرده غمگین انگار یک کلیسا را وسط جنگلی تاریک به آتش کشیده باشند به شدت عجیب و غریب و غیر معمول برای همین می‌گویم هیچ وقت سمتش نیایید.
26 تشکر شده توسط : پرنیان nazanin
از سلطان عطربازهای ایران و توران به خفن‌ترین عطرباز خاورمیانه

دوری من شما به درازا و زخم و چرک کشیده است. رد و سایه شما را زحمت بسیار کشیدم تا پیدا کردم. وقتی خبر عزلت شما را شنیدم که خود به عزلت بودم و حزن روی حزن آمد. اما در وقت عزلت من، شما از غار افلاطونی آزاد شده بودید و «شما خواسته» کسی نباید به سراغ شما می‌آمد. این از دل سنگ و جان رعنای شما می‌آید که شاگردی مثل شما برای من فخر است. 

اگر یک روز کسی ازم سوال کنه تو را با چه عطری به خاطر میارم؟ بهش می‌گم اوپوس یازده چهل و چهار فیلیپو سورچینلی تو برای من معماری گوتیک هستی همان قدر اساطیری همان قدر پر پیچ و خم همان قدر یکه و تنها همان قدر تاریک همان قدر روشن بوی آن فضای اثیری عصر یه روز در ابدیت که هوا رو به غروب است باد ملایمی می‌وزد یکی از روزهای آخر شهریور رو به پاییز که بدن مور مور می‌شه یک دسر لیمو / لیمو ترش، مانند دسر لیمو / لیموی رویاهای شما. به قدری شیرین و در عین حال ترش که باعث آب شدن دهان و کناره‌های زبان شما می‌شود. سپس وانیل و سعادت پودری که تمام روز ماندگار است. 

این عطر غنی‌ترین و زیباترین خاطرات و تصاویر را دارد. بهشتی. فراتر از آن، هرگز در خواب نمی بینم که چیزی به آنچه قبلن گفته شده است اضافه کنم. آلفارم و کالین میلارد در برابر هنر آنها سر تعظیم فرود می‌آورم. واقعن درک نمی‌کنم اینایی که می‌گویند عطرها داستان ندارند، عطرها تصویر ندارند، عطرها موسیقی ندارند، عطرها حس ندارند، عطرها خاطره ندارند این بسته به سطح شما ممکن است کابوس یا نیروانا باشد، برای من الهی است. خاطرات ما با هم با عطر خریدن در وزرا بعدش هم رفتن به سینما و فیلم دیدن گره خورده و چه سعادتی در رکاب شما بودن ما گرفتار هم بودیم و هنوزم گرفتاریم. طلب شما از من یک حبس است که پرداختی ندارد. نه حبس شما نه معرفت حبس شما، ما که عشق را به شما بدهکاریم. فقط شما به حبس نبودید، ما هم زندان غار حزن حبستان شدیم. 

عطر نبودنت بدون شک بیوفرت وی ات آرمیس است عطر جنایت یه شیره‌کش خونه قدیمی ته شهر 
که توش چند نفر به قتل رسیده‌اند همه چیز در مورد آن روزهای گذشته است

 در منظری از دریا سه نعش بر موج بود که به ساحل می‌آمد
با اولین موج سهمگین نعش عشق به ساحل رسید
زبان شیطان، دست بامداد محشر را بوسید و به آوازی آرام
داستان‌های شیطانی خون‌آلود و عاشقانه خواند
که در همه‌ی آن‌ها قاتل بود
در آواز گفت:
او تنها دوست من است.
در قیامت‌زار دوم به نور فانوسی زرد جسد دیگرا را شناختم
به شهادت جنگ، حضرت عشق بود
در سکوت شوم نعشی آمد که بوی مرطوب مرگ من را به
شیشه‌های عطر می‌فروخت.
ما در گورستانی باستانی، مردانی به عشق خفته بودیم.
ما بی‌سنگ بودیم اما یکدیگر را می‌شناختیم و هنوز شما را باور می‌کردیم
36 تشکر شده توسط : عرفان يعقوب زاده Mahmoudreza ganjali
هزارتوی استحاله روابط انسانی

مهم‌ترین جنبه رابطه در سینمای لینچ روابط انسانی و به شکل جزئی‌تر روابط فردی انسان‌هاست. او این موضوع را از‌‌ همان آغاز کارش، در فیلم مهمی چون «مرد فیل‌نما»، به شکل دغدغه‌ای برجسته آشکار کرد و گرایش‌های متفاوت انسان‌ها را در ارتباط با یک فرد، یعنی جان مریک، به تصویر کشید. رفتارهای دیگران با جان در این فیلم نمونه‌ای مشهود از رفتاری اجتماعی با نوع ویژه‌ای از بیماری، و نمونه‌ای نمادین از رفتارهای انسان‌ها با یکدیگر بود؛ از رفتار انسانی دکتر فردریک تا رفتار استثمارگرایانه‌ای که او را به نمایش همگانی گذاشت، تا جزئی‌ترین رفتارهای تمسخرآمیزی که مردم عادی در خیابان با او داشتند، همگی اتفاقاتی است که ما هم به شکل کلی می‌توانیم در زندگی روزمره با آن‌ها مواجه شویم.

ولی رویکرد ارتباطی لینچ از فیلم چهارمش، «مخمل آبی» متفاوت شد و شکل خصوصی‌تری به خود گرفت؛ رویکردی که تا امروز هم در فیلم‌هایش مشهود است. ارتباطی که در «مخمل آبی» شکل گرفت، مانند خط داستانی فیلم، در اسرارآمیز‌ترین شکل ممکن بود و لینچ به این شکل وارد هزارتویی مخوف از روابط شخصی بین انسان‌ها شد. گاه بیننده را، در لحظه، دچار هراسی می‌کند که تا صحنه پایانی فیلم- و حتی پس از پایان فیلم- ر‌هایش نمی‌کند. لینچ در «مخمل آبی» زیبایی را مقابل زشتی قرار می‌دهد، و ما، در‌‌نهایت، با نوعی شیفتگی مواجهیم که از زیبایی ظاهری و زشتی درونی زندگی‌ آغاز می‌شود و، در پایان، به زشتی ظاهری و زیبایی درونی می‌رسد.

لینچ در دو فیلم دیگرش، همین زشتی‌ها را در قالبی نزدیک‌تر به تصویر می‌کشد؛ خانواده. او بیننده خود را در «تویین‌ پیکس: آتش با من گام برمی‌دارد» و پس از آن، به شکلی پنهان‌تر ولی نمادین، در «جاده مالهالند» وارد واقعیت روابط زننده کودک‌آزاری‌های خانوادگی می‌کند. در این دو فیلم، خوف اسرارآمیز روابط انسان‌ها در «مخمل آبی»، به زشتی روابط خانوادگی جامعه آمریکایی تبدیل شده؛ روابطی که هر دو شخصیت اصلی را در ‌‌نهایت به مرگ دردناکی سوق می‌دهد.

نقطه عطف موضوع ارتباط‌شناختی در سینمای لینچ، ‌ ولی، «بزرگراه گم‌شده» است. داستان فیلم از درون خانواده‌ای به‌ظاهر آرام شروع می‌شود؛ ما زندگی معمولی‌ فرد و رنه مدیسون را می‌بینیم و با نواری ویدیویی مواجه می‌شویم که، در حکم وجدانی تصویری عمل می‌کند. و آرامش زندگی این دو زوج را به هم می‌ریزد. خیلی طول نمی‌کشد که متوجه ارتباط‌های عجیب و غریب شخصیت‌های تازه‌وارد می‌شویم و، همان‌طور که از پس آرامش اولیه «مخمل آبی» فهمیدیم، می‌فهمیم دوباره دچار اشتباه شده‌ایم.

لینچ در «بزرگراه گم‌شده» هم مانند فیلم‌های دیگرش دغدغه روابط انسانی را دارد، ولی این بار، بنا بر ساختار پیچیده سورئال آن، روابط شخصیت‌هایش را هم در هاله‌ای از شک شخصیت‌ها، و حتی بیننده‌ها به تصاویر و ماجراهایی که می‌بینند، به تصویر کشیده. استحاله فرد مدیسون به پیت دیتون در زندان، وجود شباهت‌های غیرقابل تشخیص شخصیت‌ رنه به آلیس، آشنایی با آقای ادی که‌‌ همان دیک لورانت مرموزی است که قفل اسرار فیلم را می‌گشاید، به سرگیجه‌ای شبیه است از رابطه‌ای که فرا‌تر از چیزی تحت عنوان خانواده است؛ و لینچ ما را، از این طریق، به روابط زشت و زننده‌ای که پشت نظامی استثمارگر است، سوق می‌دهد.

رابطه در سینمای دیوید لینچ، رابطه آزاردهنده انسان‌ها در دنیای غریب امروز است؛ آزاری که به بیننده هم القا می‌شود و به شکلی دردناک و تلخ او را همراه تصاویر پیش می‌برد تا، به این طریق، او را هم وارد دنیای پرپیچ‌وخم تنهایی ابدی انسان کند. بشکی‌های رام وقتی خالی می‌‌شوند توش آتش می‌اندازند فکر اون بوی مشروبی و بوی چوب و بوی آتش وقتی باهم ممزوج می‌شوند چی می‌شود؟ هم سکرآور است. مین نیویورک برل یکی از بهترین بوزی‌های جهان عطر است. یه عطر بوزی چوبی در بستری از چرم و تلخ.  واقعن ارزش داره پول چند تا عطر به خاطرش داد این معجون افلاطونی به دست آورد. چقدر پول بابت عطرها و ادکلن‌های سحرقریشی پسند و پژمان جمشیدی پسند می‌دهید؟ یکبار هم یه عطر بگیرید که مردافکن باشد. راستی اگر کسی سر از سینمای دیوید لینچ در نمی‌آورد نمی‌تواند از این شاهکار مین نیویورک هم خوشش بیاد. 
28 تشکر شده توسط : شاپور اتش nazanin
Tellus
لینک به نظر 17 آذر 1400 تشکر پاسخ به کامبیز سخی
سخی جان حرف از رفتن نزن که ناراحت می‌شوم تاواریش کجا؟ تازه قرار بقیه رفته‌ها برگردن... اصل این نوشته بنا بر ملاحظاتی توسط سایت سانسور شد پس این دومین کامنت من است راستش من مخالف این هستم نظرات طرف مقابل سخی منتشر شود بعد نظرات طرفدار سخی نه؛ بگذریم سخی جان دوست خوبم قدر نوشته‌ها تو کسانی که دوست دارند باید بدانند نه اونایی که چشم دیدنت را ندارند پس لطفن بمان در عطرافشان برامون خاطره بگو از عطرها بگو ما را شریک نوشته‌های لذت بخش بکن هر کی هم ناراحته نخوانه از فیلمی بدتان میاد نبینید از عطری بدتان نزنید سخی جان دوست داریم بمان : قلب
20 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
بتمن در دیوانه خانه آرکام بد‌ترین و طولانی‌ترین شب زندگی‌اش را تجربه می‌کند

اگر دنبال یک عطر روان پریش جامعه گریز ضد اجتماع  هستید جای دیگر نگاه نکنید سالواتور فرگامو اومو بهترین انتخاب است. از سرگذشت دهشت‌ناک سده‌ای که به تازگی گذشته است، آشکارا پیداست که کافکا حقیقت را گفته بود. یه عطر سایکوپات که در پخش بو و ماندگاری در سرمای زیر ۱۰ درجه زیر صفر هم کم نمی‌آورد. او از جدا افتادگی و تنهایی انسان زمانه ما نوشت؛ فروپاشی عواطف و روابط انسانی و معناباختگی وژارگونیِ ارزش‌های انسانی را هشدار داد‌؛ از دشواری‌ها و شکنجه‌‌های زیستن در برهوت رابطه. هذیان‌های سنتتیک کومارینی اوریلین جیشار و آلبرتو موریاس باید در بعدهای دیگر از جهان بوده باشند تا بتوانند این عطر خلق کرده باشند. 

یه عطر سنگین ادویه‌ای شیرین که اصلن ساده نیست سراسر همهمه و هیاهو است. نبرد رزین‌های جان سخت و سمج و انقلابی و تونکا از یک سو و آلفا آمیل پیرون‌ها در کنار یه مشت ترکیب شیرین دیگه که فقط به توهم بویایی دامن می‌زند. و از سرگردانی و ملالِ ابدیِ آدمی ـ آن‌جا در قعر بابل پرده برکشید. یکی از مشهورترین داستان‌های کافکا نام‌اش «حُفره» است؛ داستان حیوان بی‌نامی که با وسواس تمام سرگرم حفر سوراخ و بنا گذاشتن پناه‌گاهی زیرزمینی است، که نرم‌نرمک به جای جان‌پناهی امن و محکم، تله‌ای از کار درمی‌آید بی هیچ راهِ گریز. زیر پوست حیوان و آن‌سوی حالات حیوانی، کافکا کمدی سیاه سرگردانی تاریخی و تراژدی شکست هستی‌شناسانه ابناء بشر، و اگر دقیق‌تر بگوییم: 

سرنوشت فرجامینِ انسان دوران ما، را جست‌و‌جو می‌کرد. وان میلیون مقابلش کم می‌آورد شاید اگر قرار بود پیر نگرین ورژن شیرین اینترلود می‌ساخت می‌شد سالواتور فرگامو اومو فضای شبه مالیخولیایی بی عقلی یاد جوکر تاد فیلیپس می‌افتید؟
29 تشکر شده توسط : حبیب جوانشیر معین عباسیان
اسرارآمیز

متفاوت‌تر از تمام نسخه‌های گذشته Uomo با اینکه شیشه‌اش در دسته اومو طبقه بندی می‌شود ولی خودش در دسته نوآر یا به قول امروزی‌ها نویر قرار دارد شیشه‌های استوانی مشکی؛ یک عطر با بوی چوب صندل؛ تند و تیز شده و خامه‌ای. یک جنگل پر از دارچین و فلفل و بخور که صمغی شده یه جاهایش آدم یاد بلک ارکید تام فورد می‌اندازه ولی جدا از اون است و راه خودش می‌رود. این اساسن یک رایحه چوبی شرقی است. گرچه بوی ریشه زنبق در تجزیه یادداشتهایش گفته نشده ولی شما می توانید به راحتی بوی یه رژ لب گران قیمت حس کنید. یه عطر یونی هستش ولی خوب مردانه ذکر شده؛ خانم‌هایی که ساهارا نوآر تام فورد می‌زنند یا همین طور بلک ارکید یا عاشق دیور اوم هستن و از زینو دیویدف خوششان می‌آید به راحتی می‌توانند ولنتینو اومو نوآر ابسلو بپوشند. در پاییز و زمستان غوغا به پا می‌کند. پخش بو و ماندگاری هیولایی دارد.
20 تشکر شده توسط :  Someone Out There Saba  Saeed Faramarzi
روییدن گل بنفشه در دهانه آتشفشان
15 تشکر شده توسط : چینَوَت پِرِتو مهدی ارجمندی
Une Nuit a Doha
لینک به نظر 16 آذر 1400 تشکر پاسخ به Iman
سلام ایمان جان ارادت نظر لطفته یادش بخیر روزگاری رفته بوهاش مانده و خاطراتش و ما جسدبازان بی‌رویا حسرت‌خوار روزهای رفته هستیم. به امید برگشتن سحر پ؛ ایکاروس و... همه‌ی اونایی که عطر می‌فهمند و می‌نویسند
13 تشکر شده توسط : complihanicated رابین هود
Tellus
لینک به نظر 16 آذر 1400 تشکر پاسخ به ارژنگ بوترابی
عطر و خاطره همیشه کنار هم می‌نویسند انگار در تقدیر عطر است که خاطره سازی کند وقتی که باران شروع به باریدن می کند بوی خاک باران خورده بلند می‌شود وقتی بعد از مدتی بوی دریا را حس می‌کنید هنگامی که از جایی عبور می‌کنید بوی اسپند به مشام می‌رسد بوی کیک در حال پخت و هزاران نمونه دیگر خاطره‌ای را در ذهن ما زنده می‌کند شما را به یاد کسی می‌اندازد و تلخ یا شیرین برای چند لحظه به نقطه‌ای دور در گذشته تعلق خواهید داشت.

حس بویایی یکی از قوی ترین حواس بشر محسوب می‌شود و به طور ناخودآگاه بر روحیه فرد تاثیر می‌گذارد. به بوی مطبوع خوراکی‌ها واکنش مثبت نشان می‌دهیم و احساس شادی و آرامش می‌کنیم در مقابل بوی ناخوشایند حس تنهایی و نگرانی را بر می‌انگیزد. آروماتراپی از تمدن باستان به عنوان یک روش درمانی موثر شناخته می‌شود. از اسانس‌ها برای کاهش استرس استفاده می‌شود. برای مثال روغن لاوندر، عصاره بابونه و نعناع به کاهش کورتیزول کمک می‌کنند و به افراد با استرس بالا توصیه می‌شوند. بوهایی مانند پودر بچه و کرم ضد آفتاب یادآوار خاطرات بچگی و تعطیلات تابستان هستند و حس شادی را بر می‌انگیزند.

معمولن افراد بیشتر بر حس بینایی و شنوایی متکی هستند و کمتر به بویی که حس می‌کنند توجه دارند، اما هنگامی که چیزی را بو می‌کنید، حس بویایی بسیار سریع‌تر از حواس دیگر و در لحظه خاطرات را زنده می‌کند. کنترل حس بویایی بخشی از سیستم سازگان کناره‌ای مغز است که رابطه بسیار نزدیکی با خاطرات دارد به دلیل ارتباط بسیار نزدیک این دو بخش خاطرات با بویی مشخص در ذهن ثبت می‌شوند.

بر همین اساس خرید عطر برای هر فرد تجربه‌ای شخصی است که احساسات و خاطرات او در این مسئله درگیر هستند. به همین دلیل است که برخی افراد همیشه از یک عطر استفاده می‌کنند و برخی دیگر عطرهای بسیاری را تجربه می کنند. سفر در زمان همیشه برای بسیاری از افراد الهام بخش بوده است، توانایی برگشتن به عقب برای تغییر گذشته یا زندگی مجدد. در حالی که این امر محال به نظر می‌رسد اما عطرها این پتانسیل را در خود جای داده اند. عطر مانند ماشین زمان فرد را به زمان و مکانی خاص می‌برد و خاطرات را مرور می‌کند. بوی عطرها با خاطرات ما عجین شده‌اند و ارتباط تنگاتنگی دارند. بر اساس فیزیولوژی بویایی، رایحه عطر توسط بخش لیمبیک یا مغز قدیمی ما پردازش می‌شود. 

این شخصی که می‌گوید " اخیرا سایت عطرافشان خیلی جالب شده. یه زمانی افراد میومدن و درباره عطر، ویژگی، شخصیت، کیفیت و ... نظر میدادن.در غیاب اون افراد اخیرا سایت عطرافشان شده سایت خاطره افشان!" قبلش بروید به صفحه‌اش نظر گوهربارش درباره‌ عطر پاکو رابان فانتوم بخوانید که نوشته: "یکی از چرت ترین برندهای دیزاینر عطر!!! حاضر نیستم حتی برای تست دنبال این عطر باشم" یعنی هنوز با این همه نخوت و ادعا نمی‌دونند قبل از اینکه درباره عطری بنویسی باید اون عطر بو کرده باشی چطور می‌شه کتابی نخوانده درباره‌اش نظر داد؟ با این طرز فکر تازه از دیگران ایراد هم می‌گیرند کسی که خودش سر تا پا ایراد است! 
24 تشکر شده توسط : nazanin آماتور 2
دارویی؛ عمیق و تیره

ام سون افسانه‌ای وقتی به تاریخ پیوست بعضی از خانه‌های عطرسازی با ساختن عطرهایی در آن فضا و رایحه خواستن به او ادای دین کنند؛ کاستوم نشنال با ساختن سول یاد خاطره شاهکار تاریخ ایو سن لورن زنده کرد. یه عطر دارویی و تلخ و شیرین کثیف به خاطر عنبر و عود و ادویه وقتی با بخور همراه می‌شوند محصول بی‌نظیر می‌شود.

فضای کار بسیار سنگین و تیره است به درد بعد از شکست عشقی می‌خوره شما وقتی سول اسپری می‌کنید هیولایی از درون شیشه به بیرون می‌آورید که ساخته دست استاد بلامنازع عطرسازی جناب دومنیک روپیون است.

پخش و ماندگاری هم بیش از یک روز هر چی درباره اینترلود شنیدید فراموش کنید سول بی‌نظیره فقط یادتان باشه باید در فضای باز و هوای سرد اسپری کنید برندارید چله تابستان و یا توی خانه بغل بخاری اسپری کنید که می‌میرید گفتم که هیولایی است.

بدون شک سول یک ضدعطر است به خاطر اون تم دارویی‌اش که یک جاهایی به انیمالیک کاستاریومی نزدیک می‌شه. درباره قیمت هم وقتی شما عطرهای الفیک کینگ ریچارد مید این کوچه مروی با پرچسب دو میلیون تومان می‌بینید سول که قیمتش چند برابر سم‌های مروی ارزش دارد.

عنبر با نتهای چوبی و کهربایی ترکیب می‌شود و جلوه‌ای شیرین و تلخ هوس انگیز و تند دارد! بوی عسل ادویه دار با بوی... و درخشش جنسی می‌دهد. SOUL نمای بویایی یک عطار عربی حیوانی و بدوی دارد که با توجه به خانه‌ای که از آن آمده است، که تجسم شیک ایتالیایی چپ است، تا حدودی غیرمنتظره است.

اگر به این «مخلط رویال» می‌گفتند، احتمالن بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت و مشتریانی را که شایسته آن است به دست می‌آورد. برای من، این عطر 10/10 است و در ژانر خود بسیار خوش ساخت است.
32 تشکر شده توسط : nazanin سانیار

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir