نظرات | سلطان عطربازهای ایران و توران
ترتیب نمایش
اون از اپیک شاه بیت آثار امواج که بوی صابون گلنار می‌داد! اینم از فخر عطرهای وتیوری تاریخ گرلن وتیور که بوی صابون گلنار می‌ده! کاملن مشخصه با صابون گلنار کلی خاطره دارید!
8 تشکر شده توسط : Jo complihanicated
فرانسوا دوماشی عطرساز بزرگ جنجالی که امروز به عنوان مستر نوز اختصاصی دیور شناخته می‌شه در سال ۱۹۴۹ میلادی در شهر کن در فرانسه به دنیا اومد. پدر او که داروساز بود کمی بعد از تولد فرانسوا خانواده را به گرس منتقل کرد و او در پایتخت عطرسازی جهان بزرگ شد. فرانسوا دوماشی اول می‌خواست که دندون‌پزشک بشه،‌ اما دست سرنوشت چیز دیگه‌ای رو برای اون رقم زده بود.

فرانسوای جوان در سن ۱۶ سالگی برای کار به کارخانه‌ای در گرس رفت که مواد اولیه عطرسازی رو تولید می‌کرد. این کارخونه که کارخونه مشهور مان بود، فرانسوا دوماشی رو با دنیای عطر آشنا کرد و باعث شد که اون در سال ۱۹۷۲ میلادی وارد مدرسه عطرسازی کارخونه شارابو بشه. پنج سال بعد، استعداد فرانسوا دماشی توسط برند مشهور شنل شناسایی شد و او به استخدام این برند در اومد. فرانسوا در این زمان به عنوان یکی از دستیاران ژاک پولاژ عطر ساز انحصاری شنل فعالیت می‌کرد. شاید حالا بشود فهمید چرا آفرینش‌های دیور اینقدر روح شنل دارد.

استاد عطری که امروزه بر تخت امپراتوری عطر دیور تکیه زده زمانی دوست داشت دندان‌پزشک شود دیگر به عطرساز برجسته‌ای بدل شده بود. طولی نکشید که او با برندهای برجسته همکاری کرد و به شهرت خود افزود. از جمله این برندها می‌شه به فندی، گوچی، ژیوانشی و فردریک مال اشاره کرد.

در سال ۲۰۰۶ میلادی، هلدینگ گردن کلفت جهان عطر LVMH که مالک برند دیور است تصمیم گرفت که عطار اختصاسی این برند استخدام کند. طولی نکشید که به فرانسوا دوماشی به صورت رسمی به این سمت منصوب شد و کار خود را آغاز کرد. آفرینش نسخه‌های مختلفی از عطر مشهور میس دیور، جادور، ادیکت، پویزن، انرژی، دون، عود اصفهان، فارنهایت، عطر کلاسیک او سووَژ، دیور اوم و آفرینش‌های تازه‌ای مانند عطر سووَژ (Sauvage) همگی از ساخته‌های جنجالی او هستند.
14 تشکر شده توسط : احمد شجاعی nazanin
یکی از نیمه‌شب‌های اساطیری تابستان چند سال پیش که به تماشای فیلم آینده‌نگر اژدها وارد می‌شود مانی حقیقی روی پرده سینما ختم شد با خفن‌ترین عطرباز خاورمیانه الیزه رنسه را از وزرا خریدیم تا برسیم سینما بیشتر از ۱۰ میلش مصرف کردیم؛ هی به خودمان می‌زدیم و کیف می‌کردیم؛ شما هم بزنید و کیف کنید.
10 تشکر شده توسط : احمد شجاعی nazanin
به غیر از بلو شنل که جریان ساز شد؛ اینوکتوس از پاکا رابان هم بعد از لانچ موج عظیمی راه انداخت که خیلی از عطرها در راستای فضای اون ساخته شدند. مونت بلان لجند اولین عطری بود که بعد از بلو شنل و تحت تاثیر آن ساخته شد. مونت بلان در ادیشن‌های لجند همیشه سعی کرده وجهی دیگر از بلو شنل را به ما نشان دهد. در لجند اسپیریت ما با یک بلو شنل اینوکتوسیستی شده طرف هستیم. جالبه اینوکتوس هم بر پایه عنبر سائل ساخته شده و در ذات خود یک عطر توهمی است؛ برای همین هم اینقدر پرفروش شده است؛ شما برگردید عقب نگاه کنید در دهه اخیر پرفروش‌ترین عطرها عطرهایی هستند که توهم‌زا هستند. البته این در عصر شیشه و کراک جای تعجب ندارد.

در این فضای مالیخولیایی شما نمی‌توانید توقع داشته باشید کارهای آرامش بخش ارمس و گرلن با پخش بوی یک نفره فروش کنند. ماندگاری و پخش بوی گنگ بنگ دو فاکتور مهم این روزها هستند؛ حالا شما بگو این بهترین عطر تاریخ است وقتی نه ماندگاری داره و نه پخش بو کسی تره هم براش خرد نمی‌کند. اگر دنبال بازخورد هستید اسپیریت مونت بلان عطر پربازخوردی است؛ پخش بو و ماندگاری زیادی داره؛ رد بو داره؛ عطرهای آزمایشگاهی هیچ وقت در پخش بو و ماندگاری کم نمی‌آورند. فرانکنشتاین سازندهٔ موجود مخوفی است و مخلوق یک هیولا است. هیولا فقط هیولا است و هیچ اسمی ندارد، اما تأثیر هیولای فرانکنشتاین در سراسر دنیا بقدری زیاد بوده که اشخاص مختلف و نویسندگان گوناگونی از آن به عنوان شخصیت کتب خود استفاده می‌کنند.
13 تشکر شده توسط : رضاحسین نوری Jamal nazemi
جولیت ششلول بند سال ۲۰۱۰ (دوسال قبل از ساواج دیور) یه عطر ساخت به اسم این یک عطر نیست. می‌دانید چرا این اسم برایش انتخاب کرد؟ چون این عطر نیست توهم است! حتا مولکولیز ايسنتریک دو سال قبل از جولی ششلول بند در ۲۰۰۸ یه عطر ساخت به اسم مولکول ۲ که خیلی‌ها اصلن نمی‌توانند بوش کنند چون بهش نابویا هستند.

آمبروکسان مثل پچولی؛ لاوندر؛ عود؛ پرتقال و خاک و خون و فلز یک رایحه نیست که بگید برو فلان ادکلن بو بکش این یعنی این. آمبروکسان خیلی پیچیده‌تر از این حرفاست؛ سال ۱۹۵۰ بود که فيرمينيتش برای عنبرسائل که خیلی گران و نایاب بود امبرکسان را در لابراتوار مخوفش با فرمول C16 H28 O خلق کرد. ذات خود عنبرسائل توهم‌زاست؛ چه برسه به شبح‌اش. راستش بخواهید شبح‌اش از خودش توهم‌زاتر است.

و اینگونه بود که مری شلی فرانکنشتاین را آفرید. پرومتهٔ مدرن؛ فرانکنشتاین دانشمند مرموز و جاه طلبی که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه‌های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ‌تر از یک انسان معمولی می‌سازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه‌های ناشی از دوختن به چشم می‌خورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارت‌های او فرار می‌کنند. هیولایی که خالقش نیز نمی‌تواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن می‌شود.

بلو شنل توسط ژاک پلاژ مستر پرفیومر افسانه‌ای شنل خلق شد. ذات بلو شنل بر اینسنس (بخار مقدس) استوار است؛ ولی تمامی دست سازهای بعد از بلو شنل مثل ساواج دیور؛ دیلان بلو ورساچه؛ آتلانتیک بلگاری؛ الکتریک ایو سن لورن؛ آنلی د بریو های دیزل؛ کربن پرادا و... هیچ کدام حاضر نشدند از اینسنس استفاده کنند. چون به قول بزرگ بامدادان:

مرا دیگرگونه خدایی می‌بایست
شایسته‌ی آفرینه‌یی
که نواله‌ی ناگزیر را
گردن
کج نمی‌کند.



و خدایی
دیگرگونه
آفریدم»

زمانی که شنل؛ بلو شنل خلق کرد؛ همه شرکت‌های عطرسازی دیزاینر و خانه‌های عطر خاص تب و تاب نیش و بوهای سنگین عودی و ادویه‌ای داشتن و هیچکی دوست نداشت به بلو شنل بپردازد؛ زمان گذشت و تب و تاب نیش ساختن از آسیاب افتاد؛ حالا داستان از همان‌جایی شروع شد که همه ول کرده بودند و رفته بودند. دیور با ساواج؛ ورساچه با دیلن بلو و... به صحنه برگشتند. اگر از فضاهای توهمی اکسپرسیونیستی خوشتان میاد ازشان لذت می‌برید.
23 تشکر شده توسط : احمد شجاعی nazanin
Rez A! عطرافشان هر محدودیتی داشته باشه یک خوبی داره که وقتی اشتباهی دستت خورد برای کامنت کسی تشکر زدی خیلی راحت می‌توانی روی همان دکمه تشکر کلیک کنی تشکرت پس بگیری؛ هنوز کار به این پیش پا افتادگی بلد نیستی بعد درباره نظر دیگران هم نظر می‌دهی؟ در ضمن عطرافشان خودش مدیر و ادمین داره؛ اگر کامنتی بر خلاف قوانین باشه خودشان حذفش می‌کنند شما نمی‌خواد کاسه داغ‌تر از آش بشی.
2 تشکر شده توسط : complihanicated رضا تبریزیان
و در حس‌هایمان چه ابزارهای عالی‌ای که برای مشاهده نداریم! برای مثال، همین «بینی»، که تاکنون هیچ فیلسوفی از آن با بزرگداشت و سپاس یاد نکرده‌است، هم‌اکنون بهترین ابزاری است که در اختیارِ ما است: او چنان کمترین جابجایی‌ای را ثبت می‌کند که هیچ طیف‌سنجی نمی‌تواند. علم امروزه درست تا بدان‌جا دامنه دارد که ما گواهیِ حس‌ها را پذیرفته‌ایم ـــ که بر آن‌ایم آن‌ها را باز هم تیزتر و ابزارمندتر کنیم و اندیشیدن تا نهایتِ آن‌ها را آموخته‌ایم. هر چیزِ دیگری جز آن، علمِ دُژزاد است و هنوز-نه-علم: مراد‌م متافیزیک است و نظریه‌ی دانش. یا علمِ صوری است و نظریه‌ی نشانه‌ها، همچون منطق، و یا منطقِ کاربردی است، یعنی ریاضیات. [عالم نشانه هایی که] واقعیت راهی به آن‌ها ندارد، حتی به صورتِ مسئله. و هرگز این پرسش مطرح نمی‌شود که ارزشِ واقعیِ قراردادِ نشانه‌هایی چون منطق چی‌است. ـــ

ابرمرد فلسفه فردریش نیچه، غروب بت‌ها، «عقل» در فلسفه، قطعه‌ی 3

خانه عطر امواج بعدی دیگر از جهان رایحه را دارد به ما نشان می‌دهد؛ چیزی خارج از تصور ما؛ در براکن ما با یک ضد عطر ساختارشکن طرف هستیم؛ من عاشق این تخریب هستیم؛ تصور ما از فوژه همیشه یک چیز بوده است؛ ولی کریس چانگ به سه عطارش اولیویر کرسپ، فابریس پلگرین، فیرمیچیچ سفارش داده فوژه‌ای خلق کنند که در اصل ضد فوژه باشد.

فریدریش دورنمات یک روز تصمیم می‌گیره یک رمان ضد رمان پلیسی بنویسه؛ رمان قول می‌نویسه؛ بعد همین رمان تبدیل می‌شه به فخر رمان پلیسی؛ به قول پیتر هانتکه: خواندن قول یک ضرورت است؛ خود را آماده کنیم برای زندگی‌ای که از واقعیت ها پیروی نمی‌کند. امواج با براکن یک دِکُنستروکسیُن خالص در طبقه بندی عطرهای فوژه ایجاد می‌کند.

اصطلاح Déconstruction را فیلسوف معاصر فرانسه ژاک دریدا با مفهومی نه چندان صریح برساخت. دریدا با واسازی که وجه دیگر نقدِ متافیزیک است، می‌خواهد با «اوراق کردن» ساختارها، در حقیقت، «کشف حجاب» کند (به مفهوم Alétheia یونانی – هایدگری) و در این مسیر، خاستگاه و نقش «مرکز» مقتدر، مسلط و متعالی را در ساختارمندی خودِ ساختار آشکار سازد. از این رو واسازی دریدایی هرگز مفهوم منفی نابود کردن و خراب کردن را با خود حمل نمی‌کند.
14 تشکر شده توسط : احمد شجاعی هاشم پور
شما باید پوستان روشن باشد؛ برای همین هیچ عطری روی پوست‌تان بیشتر از دو سه ساعت ماندگاری ندارد؛ می‌شود با لوسین‌های بدون بو؛ پوستان را آغشته کنید بعد روی آن عطر اسپری کنید؛ روی لباس هم می‌شود اسپری کرد؛ چاره چیه
1 تشکر شده توسط : Z.S
موسیقی پاپ اختراع شد تا مردم انقلاب نکنند. موسیقی پاپ از هر اعتراضی خالی است؛ سراسر همه چی آرومه من چقدر خوشبختم. موسیقی پاپ؛ سینمای عامه پسند؛ تاتو؛ قلیان؛ کافی شاپ؛ مواد مخدر؛ شوهای لودگی همه در راستای پا نگرفتن آنومی در میان جوانان است. این روزها ممکن خیلی از برندهای نیش! عطر بسازند با بوی چرم؛ بوهایی که خیلی ملو هستند و هر کسی که آنها را بو می‌کشد می‌گوید واو! ولی نه رایحه چرم واقعی رایحه‌ای نیست که هر کسی آن را استشمام کند لبخند بزند. رایحه چرم واقعی رایحه‌ای است که هر کسی آن را بشنود فرار کند.

ورساچه لهوم عطری است برای دورانی که مردان برزخی بودند و به جهان باربی‌ها تعلق نداشتند. روزگار گذشته؛ ماشين ِ حمل زباله ايستاده است و جنازه رضا را در خيابانی که شبيه هيچ‏‌کجا نيست درون ِ آن می‏گذارند. تمام ِ اين‏ نما به سرعت و در کمال خونسردی برگزار می‏‌شود. آن‌قدر ساده و پيش‏‌پاافتاده که انگار اين عابران و ماشين‏های سواری در طول روز بارها جنازهء سرخوردگان را در ماشين حمل زباله و در ميان ِ پس‏ماندها می‏اندازند.

بعد کيميايی به اين قساوت هم اکتفا نمی‌‏کند و پس از اين‌که جسد رضا را هم‌راه با زباله‏‌ها می‌برند، يک ماشين آب‏پاش از راه می‏رسد و سطح خيابان را از هرگونه خون و اثری که از او برجای مانده می‌شويد و پاک می‌کند. طوری وجودش را محو می‌کنند که گويی هرگز اين مرد وجود نه‌داشته. همه اين ماجرا و کل ِ اين سکانس، با صدای ضجه ء فرهاد همراهی می‌شود. حالا کات. تلخ‏ترين و تکان‏دهنده‌‏ترين سکانس تاريخ سينمای ايران اما اين نيست...

يکی از تلخ‏ترين سکانس‏های تاريخ سينمای ايران، سکانس درگيری بهروز وثوقی در کاباره، در فيلمِ «رضا موتوری» است. سکانسی که مشابه آن بعدها در فيلم‏های زيادی تکرار شد(سعی شد که مشابه‏اش تکرار شود) اما هرگز به جاودانگی ِِ ورسيون رضاموتوری نرسيد. روايت تکان‏‌دهندهء شاعر رفاقت مسعود کيميايی از طبقات فرودست اجتماعی و مردانی که در آن‌جا به‌دنيا می‌آيند، همان‏جا سرگردان می‌مانند، و درنهايت در همان طبقهء مصبيت‌‏زده جان می‏دهند، برای هميشه در حافظه ء تاريخی سينمای ايران ثبت شد.

«رضا موتوری» داستان ِ شورانگيز مردانی بود، که از چنين بودنی به تنگ آمده بودند. با اجتماع‏شان درافتادند براي رسيدن به يکی از اين دو هدف:
يا تغيری در آرايش دردهای‏شان به‌وجود بياورند و در نهايت راهی به طبقه‏ای ديگر بيابند، يا اين‌که بميرند! شخصيت «رضا» از بودن‏‌اش راضی نبود. به شکل تقديری با دختری از طبقهء بورژوازی پيوند می‌خورد و برای نخستین‏‌بار هم‌خوابگی می‌کند.

رضا مانند روحی از دنيای مردگان به اين شهر بازگشته است. کيميايی اما واقع‏‌بين‏‌تر و بی‌رحم‌‏تر از آن است که روايت را در اين مسيرهای کذب ادامه دهد. آيا خوش‌بخت ماندن ِ رضا موتوری خيانت به مردان ِ رانده شده از شهرها نبود؟! پس سکانس رويايی تمام مردان ِ ازنفس‏افتادهء اين سال‌ها، اين‌جا مجال ِ بروز یافت.

پيش از اين سکانس، همه‌چيز انگار عاشقانه است. رضا در خيابان‏هايی که کمی خاکستری و کمی بی‏رنگ‌‏ا‌ند، با موتور می‌‏راند و دخترک هم از پشت به او چسبيده است. از در کاباره که وارد می‌شوند رضا هنوز ناباورانه به در و ديوار خيره مانده است. خودش خوب می‌داند و به تماشاچی هم القا می‌شود که تمامن با اين مدرنيسم متعفن بيگانه است. با اين‏حال همه‌چيز را کم‌‏اهميت جلوه می‌دهد.

اين‌جا کيميايی و وثوقی به شکلی حيرت‏‌آور رفتار رضا را به تصوير کشيده‌‏اند. اين صحنه‏‌ها از تلاش رضا برای سرگرم‌‏شدن با کبريت‏ها و بی‌تفاوت نشان‏دادن ِ خود شروع می‌شود و در طول ِ سکانس تا لحظهء درگيری ادامه می‏‌يابد. اين خصلت مردان ِ اثيری ِ گذشته بود که هرگز تحت ِ تاثير قرار نمی‌‏گرفتند و اگر قرار می‌گرفتند، آن را غيرواقعی يا کم‏‌اهميت نشان می‌دادند.

رضا حتا در سالن دنسينگ و در حالی‌که چشمان دخترک يک لحظه از تماشای‌اش غافل نبود برای يک‏بار هم به دخترک نگاه نکرد و به بازی قمارگونه‌‏اش با کبريت‏ها ادامه داد. (چه کسی از درون ِ مردي از جنس ِ رضا خبر دارد؟! چه بود آن قمار ِ نفس‌گير برای راست ماندن ِ کبريت؟!)

تلخی ِ اين سکانس به‌خاطر نشان دادن ماهيت حقيقی شهرها بود؛ برای مردان ِ تنها و سرخورده راهی نيست تا عشقی را برای خود نگه دارند. سطح شهرها پر است از رجاله‌‏هايی که عشق ِ نابخشودگان را می‏‌دزدند. اين‌را وقتی می‌بينيم که رجاله‌‏ها به دخترک و درست در برابر چشمان ِ رضا پيش‌نهاد رقص می‌دهند.

در واقع آنها پربی‌راه هم آدرس را اشتباه نه‌آمده‏‌اند و در "کاباره" که يکی از مظاهر ِ تمدن شهری‌ست، دختران دقيقن برای همين کار آمده‌‏اند و مردهای همراه‏شان هم دست‌آموز اند. رضا موتوری در اين لحظه به‌خوبی تعريف می‌شود؛ مردی در زمانی اشتباهی، در مکانی که نبايد باشد، و تعلقی به آن ندارد! بنابراين نقطهء پايان ِ سکانس، درگيری خونين و نابرابر رضا موتوری ِ تنها و بی‏کس با جماعت رقاصان ِ کاباره است. کات.

اين نما صراحتن محکوميت و محتوميت سرنوشت ِ رضا را نشان می‏‌دهد. آمال و آرزوهای رضا چندان دوامی ندارد و حقيقت خيلی زود هم‌چون پتکی بر سرش کوبيده می‌شود. بعد از اين‏‌نما و در سکانس ِ پارک، ديگر همه‌چيز تمام شده است. رضاموتوری خونين و مالين افتاده است و به سرکوفت‏های دخترک گوش می‏‌کند. دارد کار ِ رضا را احمقانه و اُمل‏مآبانه توصيف می‌کند.

رويای آسودگی رضا به روشنی رنگ باخته است و خودش هم تلاشی برای فرار از اين سرنوشت محتوم ندارد. يکی از مونولوگ‏های دردبار تاریخ سينما از زبان رضا گفته می‏‌شود. مونولوگی سراسر ياس و دردمندی که به‌طور کامل در تمسخر اين عشق ناجور به زبان می‌آيد و به شاه‏‌بيت‏‌اش ختم می‌شود؛
- ... من اگه امروز دعوا نمی‏کردم، روزم شب نمي‏شد.

نماهای بعدی، مرگ و فروپاشی رضا را نشان می‏‌دهد. مردی که برای گريز از دردهای طبقه‌‏اش خود را به سد عظيم طبقهء بالاتر کوبيد و به‌راحتی پس زده شد. مردی که با همه تقلايی که کرد تا در پايان از شهر خارج شود، آخرش در يکی از خيابان‏های هم‌آن شهر از پای درآمد و جنازه‏اش را با ماشين ِ حمل ِ زباله بردند...

اما بدون ِ شک و با هيچ ترديدی سرخوردگی رضا بابت ِ روبه‌رو شدن با واقعيت بی‌رحم شهرها، از هم‌آن دعوای کاباره آغاز شد. در هم‌آن سالن دنس که تجدد و مدرنيسم از سر و روی‌اش بالا می‌رفت. ورساچه لهوم عطری است مردافکن متعلق به دوران گذشته؛ روزگار رفته؛ زمان‌هایی که زندگی مردان پسامدرن را مختل کرده است. بوی چرم خشن بدون لبه‌ای ملایم و قوس‌دار؛ تند و تیز؛ برنده. فراموش نکن یک روز در خیابانی خاکی و لخت تنها خواهی مرد.
40 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
در بحث عطر و ادکلن اصل و فیک می‌گویند: " تو اين آشفته بازار عطرای شركتی هم معلوم نيست اصل باشن!!! چون ما نمايندگی برندای معروف و نداريم."

فقط معلوم نیست الساندرو گوالتیری؛ روجا داو؛ سرجیو ممو؛ مارتین میکالف که در ایران و در نمایندگی‌های فروششان حاضر می‌شوند عکس یادگاری می‌گیرند و ورک شاپ برگزار می‌کنند چی جوری و به دعوت چه کسی می‌آیند؟ یا از روی بی‌اطلاعی این حرف می‌زنید یا از [...] هستید که می‌گویید " تو اين آشفته بازار عطرای شركتی هم معلوم نيست اصل باشن!!! چون ما نمايندگی برندای معروف و نداريم."

نمایندگی‌های رسمی عطرهای معروف جهان که داریم هیچی خوبش هم داریم؛ به اندازه‌ای که نمایندگی ایران برند ژیوانشی تنها نماینده رسمی این برند در آسیا و افریقا است و فقط ایشان در سراسر این دو قاره به صورت رسمی و قانونی حق داره آثار ژیوانشی پخش کند. همین طور نماینده روجا داو؛ امواج؛ ناساماتو؛ اورتو پاریسی و... تنها نماینده‌های قانونی و اختصاصی این برندها هستند در ایران و هیچ کس دیگر نمی‌تواند به صورت قانونی این برندها را وارد ایران کند.
1 تشکر شده توسط : Rez A

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir